اسفندگان

درباره ستایش زن و زمین در ایران باستان می توان بخشی از اوستا را نقل کرد آن هنگام که بیان می کند:

اینک زمین را می ستاییم؛
زمینی که ما را در بر گرفته است.
ای اََهوره مَزدا !
زنان را می ستاییم.
زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند
و از بهترین اَشَه برخوردارند، می ستاییم.

اوستا یسنا ۳۸- بند ۱.

در ایران باستان روز پنجم هر ماه را اسپندارمز یا اسفند می نامیدند و در روز پنجم ماه اسفند که نام روز و نام ماه یکسان می شده است جشن اسپندارمزگان یا اسفندگان را برپا می کردند که برای گرامیداشت زمین و بانوان است و براساس تقویم جدید این روز مطابق با 29 بهمن ماه کنونی است .

روز پنجم هرماه و ماه دوازدهم هر سال «اسفند» یا «سپندارمذ» نام دارد. این واژه که در اوستایی «سْپِنـْـتـَه آرمَئیتی»    (Spenta-Ârmaiti) می باشد و نام چهارمین امشاسپند است، از دو بخش «سپنته» یا «سپند» به مانک پاک و مقدس و «آرمئیتی» به معنی فروتنی و بردباری تشکیل شده است و معنی این دو با هم فروتنی ِپاک و مقدس است.
این واژه در پهلوی «سپندارمت»(SpandÂrmat) و در فارسی «سپندارمذ» و «اسفندارمذ» و «اسفند» شده است.

امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین ِسرسبز و نشانی از باروری و زایش است. جشن «سپندارمذگان» یا «اسفندگان»، روز گرامیداشت زنان در ایران باستان بوده و این روز به نام «مردگیران» یا «مژدگیران» یا «مزدگیران»(=هدیه گرفتن از مردان) نیز در ادبیات فارسی بكار رفته است.                                                                                                                      اسپندارمز نام چهارمین امشاسپند  و به معنای پاک و مقدس است. همچنین در باورهای ایرانی نسل بشر و نخستین زن و مرد جهان به نام مشی و مشیانه از ریشه ی دوگانه ی گیاهی به نام مهرگیاه در دل زمین به وجود آمده و آفریده شده اند و در واقع زمین یا سپندارمز، مادر نسل بشری دانسته می شده است. امشاسپند سپندارمذ، نگهبان و ایزدبانوی زمین و نشانی از باروری و زایش است. از این روز می توان با نام روز عشق نیز یاد کرد زیرا که در ایران باستان زمین و زن نشانی از عشق و دوستی بوده اند. شاید انتخاب زمین به عنوان نمادی از عشق به آن دلیل باشد که زمین به انسان بخشش می کند بی آنکه از انسان چیزی را دریافت نماید. همچون عشق که در مفهوم آن انتظار داشتن راهی ندارد. چون در ایران باستان زن و زمین دارای اهمیت ویژه ای بوده است به روز پنجم هر ماه نام این ایزد یعنی اسپندارمز را اختصاص داده اند 

در ایران باستان در این روز مردان به زنان خود هدیه های داده و آنان را بر تخت پادشاهی می نشاندند. در این رو که  از آن به عنوان روز زن و مادر هم پاد شده است جشن برپا کرده و همگان هدیه داده و هدیه می گرقته اند.

جشن عشق ورزی در فرهنگ غرب نیز با نام ولنتاین برگزار می شود. که همگان داستان آن را به خوبی می دانند. تمام روز های عمر را باید با عشق گذراند، و به پاس اهمیت عشق روزی را به عنوان نماد آن بر می  گزینیم.و چه خوب است که نماد عشق قدمتی داشته باشد به بزرگی مفهوم عشق. هم چون اسپندارمزگان با بیش از سه هزار سال قدمت.

یکی دیگر از نام های این جشن نیز، جشن «برزگران» یا «برزیگران» است که به مناسبت نقش مهم برزگران و کشاورزان در سبز کردن زمین و باروری زمین بوده است.

به بیان ابوریحان بیرونی، «اسفندارمذ» ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگاهبان زنان شوهر دوست و پارسا و درست کار بوده. به همین مناسبت این روز، عید زنان به شمار می رفت. مردم به جهت گرامیداشت، به آنان هدیه داده و بخشش می کردند. زنان نه تنها از هدایا و دهش هایی برخوردار می شدند، بلکه به نوعی در این روز فرمانروایی می کردند و مردان باید که از آنان فرمان می بردند.

گردیزی نیز در کتاب زین الاخبار خود به واژه ی «مردگیران» اینگونه اشاره کرده است که از این جهت این جشن را مردگیران می گفتند که زنان به اختیار خویش و با آزادی، شوی و مرد زندگی خود را برمی گزیدند.

هنوز نیز در برخی از گوشه های ایران زمین مانند اصفهان، پهله، ری و دیگر شهرهای ناحیه ی مرکز و غرب ایران، مراسم جشن اسفندگان همچون گذشته برگزار می شود، در این روز بانوان لباس و کفش نو می پوشند، زنانی که مهربان، پاکدامن، پرهیزگار و پارسا بوده اند و در زندگی زناشویی خود فرزندان نیک را به جامعه تحویل داده اند مورد تشویق قرار می گیرند و از مردهای خود پیش کش هایی دریافت می کنند. آن ها در این روز از کارهای همیشگی خود در خانه و زندگی معاف شده و مردان و پسران وظایف جاری زنانه را در خانه به عهده می گیرند.

 

اختلاف در زمان برگزاری

با تغییرات و اصلاحاتی که در گاهشماری ایرانی پدید آمده‌است بر سر زمان برگزاری جشن میان مردمان اختلاف افتاده‌است. تا پیش از اصلاحات سال ۱۳۰۴ در تقویم (و با صرف نظر از تقویم خورشیدی با ماههای متغیر که از بعد از مشروطه تا سال ۱۳۰۴ رایج بود)، سال غیررسمی خورشیدی (چون تا پیش از مشروطه تاریخ رسمی قمری بود) از ۱۲ ماه ۳۰روزی و پنج روز اضافی تشکیل می‌شد. گاهشماری شبیه آن هنوز هم در میان زرتشتیان رایج است. با فرض تثبیت ۵ روز اضافی (پنجهٔ دزدیده) در پایان ماه دوازدهم، بنا به گاهشماری‌های کهن‌تر، جشن سپندارمذگان (پنجم ماه اسفند) در روز ۳۳۵ام سال است (معادل ۲۹ بهمن هجری شمسی). اما برخی از ایرانیان غیرزرتشتی این جشن را در روز پنجم ماه اسفندِ گاهشماری هجری شمسی که معادل است با روز ۳۴۱ام سال برگزار می‌کنند. چنان که اشاره شد این اختلاف از این روست که شش ماه اول سال در گاهشماری هجری شمسی (گاهشماری رسمی ایران) ۳۱روزه و در گاهشماری یزدگردی (یا حتی جلالی) ۳۰روزه‌است.

جشنهای دیگر هم که طبق معمول در ادامه مطلب که در ماه اسفند است:

ادامه نوشته

بهمنگان

بهمن روز از بهمن ماه برابر با 2 بهمن در گاهشماری ایرانی

فرخش باد و خداوند فرخنده کناد ‎        عید فرخنده و بهمنجه و بهمن مه را

«فرخی سیستانی»

جشنی در ستایش و گرامیداشت بهمن در اوستایی «وُهومَنَه» و در پهلوی «وَهمَن» به معنی «اندیشه ی نیک» یا «بهترین اندیشه».

بخش نخست این واژه «وُهُو» از «وَنـْگـْهو» اوستایی که صفت است به معنی خوب و نیک، که در فارسی هخامنشی «وَهۇ» و در سانسکریت «وَسۇ» خوانده می‌شود، در پهلوی «وِه» و در فارسی «بـِه» شده است.
بخش دوم «مَنـَه» برابر است با واژه ی سانسکریت «مَنـَس» که در پهلوی «منیشن» ودر فارسی «منش» شده است.
در این روز آشی به نام «آش بهمنگان» یا «آش دانگو» به صورت گروهی پخته می شده است که نام «دانگو» یا «دانگی» برگرفته از همین سنت اشتراکی آن است.

ابوریحان بیرونی در کتاب «التفهیم» درباره ی بهمنجه می نویسد :
«بهمنجه بهمن روز است از بهمن ماه، ایرانیان در این روز بهمن سفید (نام گیاهی است که در کرانه ی خراسان و جاهای دیگر ایران می روید) با شیر خالص پاک می خورند و می گویند حافظه را زیاد می کند و فراموشی را از بین می برد، ولی در خراسان هنگام این جشن مهمانی می کنند و بر دیگی که در آن از هر دانه ی خوردنی و گوشت حیوان حلال گوشت و تره و سبزی ها پدیدار است، خوراک می پزند و به مهمانان خود می دهند و برای هریک از داده های خدا سپاس به جای می آورند.»

در «آثارالباقیه» نیز آورده است :
«بهمن ماه روز دوم آن روز بهمن، عید است که براى توافق دو نام آن را بهمنجه نامیده اند، بهمن نام فرشته ی موکل بر بهایم است که بشر به آن ها براى عمارت زمین و رفع حوایج نیازمند است و مردم فارس در دیگ هایى از جمیع دانه هاى ماکول با گوشت غذایى مى پزند و آن را با شیر خالص مى خورند و مى گویند که حافظه را این غذا زیاد مى کند و این روز را در چیدن گیاهان و کنار رودخانه ها و جوى ها و روغن گرفتن و تهیه ی بخور و سوزاندنى ها خاصیتى مخصوص است و بر این گمانند که جاماسب وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام مى داد و سود این اشیا در این روز بیشتر از دیگر روزهاست.»

در ترجمه ی «خرده اوستا» نیز بر موکل بودن بهمن بر چهارپایان اشاره ای شده است بدینگونه که : «در جشن بهمنگان، برای اینکه امشاسپند بهمن در جهان مادى نگهبان چارپایان سودمند است، از خوردن گوشت پرهیز مى کنند.»

شاعر نامدار ایرانی سده ی پنجم «على بن توسى»(اسدى توسى) در کتاب لغتنامه ی خود «لغت فرس» زیر کلمه ی بهمنجه مى نویسد :
«بهمنجه رسم عجم است، چون دو روز از ماه بهمن مى گذشت بهمنجه مى کردند و این عیدى بود که در آن روز خوراک مى پختند و بهمن سرخ و زرد بر سر کاسه ها مى افشاندند.»

چنان که از نوشتار ابوریحان و اسدی توسی برمی آید گیاهی هم به نام امشاسپند بهمن خوانده می‌شود که در بهمن ماه یا زمستان باز می شود و در پزشکی این گیاه معروف است و در تحفه ی حکیم مؤمن و بحرالجواهر، بیخی سفید یا سرخ رنگ مانند زردک و خوشبو با اندک صلابت و کجی و خارناک تعریف شده است.

همین گیاه است که در فرانسه «Behen» خوانده می شود و در گذشته ریشه ی آن را به‌ نام بهمن سرخ و بهمن سفید در داروخانه های اروپا به کار می بردند.

انوری گوید :

بعد ما کز سر عشرت همه روز افکندی      سخن  رفتن و نا رفتن ما  در افواه
اندر آمد  ز در  حجره ی من  صبحدمی       روز  بهمنجه  یعنی  دوم  بهمن ماه

عثمان مختاری شاعر سده ی ششم نیز می گوید :

بهمنجه است خیز و می آرای چراغ ری             تا برچینیم گوهر شادی ز گنج می
این یک دومه سپاه طرق را مدد کنیم                تا  بگذرد  ز  صحرا فوج سپاه دی

 

در ادامه مطلب میبینید که ماه بهمن جشنهای دیگه ای هم دارد:

ادامه نوشته

دیگان

دی به آذر روز از دی ماه برابر با 8 دی در گاهشماری ایرانی

واژه ی دی که در اوستا «دتهوش»(Dathush) یا «دزوه»(Daz-vah) می باشد به معنی دادار یا آفریننده و آفریدگار است که همیشه به مانند صفتی برای اهورامزدا آورده شده است.
واژه ی «دی» از مصدر «دا» آمده است که در اوستا و فارسی هخامنشی (پارسی باستان) و سانسکریت به معنی دادن، آفریدن، ساختن، و بخشیدن، است.
در پهلوی «داتن»(Datan) و در فارسی «دادن» شده است و «داتر»(Dater) که در پهلوی «داتار» و در فارسی «دادار» یا آفریدگار گفته می شود و در خود اوستا در آفرینگان گاهنبار بند 11 صفت دتهوش برای دهمین ماه سال بکار رفته است.

ابوریحان بیرونی درباره ی «دی» می گوید :

«... دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هر دو به نام خداوند است که «هرمز» نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رای و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می راند و هر کس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان، نزد شاه می رفت و با او به گفتگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می خورد و می گفت : من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه ...»

چهار جشن منسوب به «دی» یا «دادار»(خداوند - هرمزد) :

1- اورمزد و دی ماه در نخستین روز دی ماه
2- دی بآذر و دی ماه در هشتمین روز دی ماه
3- دی بمهر و دی ماه پانزدهمین روز دی ماه
4- دی بدین و دی ماه بیست و سومین روز دی ماه

که «کوشیار گیلانی» در «زیج جامع» این روزها را «دی جشن» می نامد.

حالا تعدادی از جشنهای دیگر ماه دی در ادامه مطلب:

ادامه نوشته

آذرگان

آذر روز از آذرماه برابر با 9 آذر در گاهشماری ایرانی

 

«نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده ی اهورامزدا و سزاوار ستایش»
یسنا 62، بند 9

روز نهم هر ماه «آذر» یا «اَتر»(Atar) نام دارد؛ آذر ایزد ِویژه ی همه ی آتش هاست و از احترام ویژه ای نسبت به سایر آخشیج ها (عناصر) برخوردار می باشد و «جشن آذرگان» جشنی دیگر از جشن های آتش است در گرامیداشت این آخشیج و ایزد منسوب به آن.

در صفحه ۲۵۶ ترجمه ی آثارالباقيه از ابوريحان بیرونی درباره ی این جشن آمده است :
«... روز نهم آذر عيدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند می باشند و اين روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است ناميده شده، زرتشت امر کرده در اين روز آتشکده ها را زيارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمايند ...»

در «فرهنگ جهانگیری»، «برهان قاطع»، «مروج الذهب مسعودی» و «المدخل فی صناعة احکام النجوم» از کیا کوشیار ابن لبان با شهری جیلی، این جشن را «آذرخش» نوشته اند.

در جشن های آتش مردم روی بام خانه ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و پایکوبی و نیایش و فرآوری خوراک های ویژه و «آفرینگان خوانی» جشن می گیرند.
نزد ایرانیان، جشن آذرگان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همچون نوروز و مهرگان بر آن ارج می نهاده اند. در این روز آتشکده ها  را آراسته  و آذین بندی می کردند و در آن جایگاه مقدس مراسم ویژه ای برای جشن برگزار می کردند. نظافت و پاکیزگی، از جمله ستردن موی و چیدن ناخن در این روز نیک بود و معتقد بودند در این روز مشاوره و رایزنی درباره ی امور و دشواری ها به نتیجه ی مطلوب می انجامد.

آتش به طور عموم از روزگاران بسیار کهن تا به امروز مورد توجه همه ی اقوام روی زمین بوده و هر قوم و طایفه ای به شکلی آن را ستوده اند.

دانشمند آلمانی «شفتلویتز»(Sheftelwitz) در کتاب خود «آیین قدیم ایران و یهودیت» نوشتار بسیار مفیدی در این باره دارد و نشان می دهد که چگونه همه ی ملل جهان از هر نژاد آتش را می ستایند و از متمدن ترین کشورها در اروپا تا وحشی ترین قبایل آفریقایی در ستودن این عنصر درخشان با یکدیگر شریک هستند.

در نزد هندوان نیز، «آگنی»(Agni) اسم آتش و نام پروردگار آن است و در «ریگ ودا»ی هندوان و اوستای ایرانیان اسم پیشوای دینی هر دو دسته از آریایی ها، «اَتره ون»(Athravan) می باشد که به مانک آذربان و آن کسی که از برای پاسبانی آتش گماشته می شود است.

همچنان در «وستالیس»(Westalis) در رم قدیم دختری پاکدامن و دانا از خاندانی شریف به نگهبانی و زنده نگه داشتن آتش مقدس در معبد «وستا»(Westa) موظف بوده است و در مدت خدمتش که 30 سال بوده، می بایست با کمال پاکی و پرهیزگاری و تقدس به سر برد و نگذارد آتش مقدسی که پشتیبان دولت رم تصور می شد خاموش گردد.

آذر چهار جشن دیگه هم دارد که در ادامه مطلب ببین:

ادامه نوشته

آبانگان

آبان روز از آبان ماه برابر با 10 آبان در گاهشماری ایرانی

«... اینک آب­ها را می­ستاییم، آب­های فروچکیده و گردآمده و روان شده­ و خوب کـُنش ِ اهورایی را...»
(یسنا - هـات 38 - بند 3)

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره­ی روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزدبانوی بزرگ «آب»­ها در ایران (غیاث آبادی، 1382،ص77).
«اَردوی سوره اَناهیتا» Ardavi – Sura Anāhita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته­ای است كه نقش مهمی در آیین­های ایرانی دارد و پیشینه­ی ستایش و بزرگداشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دوره­های پیش از زرتشتی در تاریخی ایران می­رسد.

بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت »(یشت پنجم) که یکی از باستانی­ترین ِیشت­ها می­باشد به این ایزد بانو اختصاص دارد، در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، كمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره­ی هشت گوش بر سر، كفش­هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهید گردونه­ای دارد با چهار اسب سفید، اسب­های گردونه­ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.
او در بلندترین طبقه­ی آسمان جای گزیده است و بر كرانه­ی هر دریاچه­ای، خانه­ای آراسته، با سد پنجره­ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می­باراند.

نیایشگاه­های آناهیتا معمولا در كنار رودها برپا می­شده و زیارتگاه­هایی كه امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و معمولا در كنار آن­ها آبی جاری است، می­توانند بقایای آن نیایشگاه­ها باشند.
برخی حتی سفره­های نذری با نام بی بی (همچون بی بی سه شنبه) را بازمانده­ی آیین­های مربوط به آناهیتا می­دانند.

آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه­ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه­ی بابلی، به شمار می­رود.

واژه­ی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» می­باشد.
این آخشیج (عنصر) همانند آخشیج­های اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین­های ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است. به گواهی اوستا و نامه­های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج­های چهارگانه را که پایه­ی نخستین زندگی است، می­ستودند.

در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه­ها، فرشته­ی آب را نیایش می­کنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) می­شمردند و هیچ­گاه آن­را آلوده نمی­کردند و آبی را که اوصاف سه­گانه­اش (رنگ - بو - مزه) دگرگون می­شد برای آشامیدن و شستشو به­کار نمی­بردند.


«هرودوت» می­آورد :

«... ایرانیان در میان آب ادرار نمی­کنند، آب دهان و بینی در آن نمی­اندازند و در آن دست و روی نمی­شویند ...»

«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می­آورد :

«... ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی­دهند و در آن لاشه، مردار و آن­چه که نا پاک است نمی­اندازند ...»

در برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می­خوانیم :

«... آبان روز دهم آبان ماه است و آن را عید می­دانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان می­گویند. در این روز زو Zoo پسر طهماسپ از سلسله­ی پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن قنات­ها و نهرها و بازسازی آن­ها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفت­گانه خبر رسید که فریدون ، بیوراسب (ضحاک - آژی دهاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند...»

در روایت دیگرى آمده است كه پس از هشت سال خشكسالى در ماه آبان باران آغاز به باریدن كرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.

زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشن­ها به آدریان­ها (آتشكده­ها) مى­روند و پس از آن براى گرامیداشت مقام فرشته­ی آب­ها، به كنار جوى­ها و نهرها و قنات­ها رفته و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا كه به آب و آبان تعلق دارد) كه توسط موبد خوانده مى­شود، اهورامزدا را ستایش كرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را كرده و پس از آن به شادى مى­پردازند.

جالب این­جاست كه مى­گویند اگر در این روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب مى­سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى­كنند.

در ادامه مطلب دیگر جشنهای ماه آبان است:

ادامه نوشته

مهرگان

مهر و مهرگان یکی از کهن ترین یادگارهای هزاره های گمشده، با سرگذشتی پرماجرا است. خوشبختانه به سبب حضور فعال «میثرَه» یا «میترا» در فرهنگ هند و رخنه ی میترا به بیرون از مرزهای ایران، شناخت ما از او کمی بیشتر از چیزی است که از «مهر یشت» به دست می آوریم.

میترا پیش از زرتشت:

میترا پیش از زرتشت یکی از بزرگ ترین خدایان هند و ایرانی بود. پرشوری کار میترا از زمان های بسیار تاریکی که از آن جز افسانه چیزی بر جای نمانده است آغاز می شود. از زمانی که ایزد هوم، نگهبان گیاه هوم، به وسیله ی میترا و به کمک «وَرونَه» و دیگر خدایان هند و ایرانی کشته می شود. سهم او از کشته او شیره ی اوست، که به زمین می پاشد و انواع گیاهان و جانوران از این شیره پدید می آیند. در حقیقت با این افسانه، انسان هند و ایرانی بخشی از آفرینش را با میترا در پیوند می داند.
یکی دیگر از کارهای سودمند میترا، کشته شدن گاو به دست اوست. زیرا از جریان خون گاو بر زمین، بر برکت و سرسبزی افزوده می شود و یا به روایت دیگر، انواع گیاهان و جانوران از جریان خون گاو بر زمین هستی می یابند. این افسانه ها بایستی کهن تر از آنکه تصور می کنیم باشند که جامعه ای روستایی و وابسته به زمین پدید آمده اند. با اینکه دسترسی به فرهنگ این جامعه محال است، می توان به میزان درماندگی او از فهم آفرینش پی برد. به این ترتیب میترا در میان خدایان هند و ایرانی پیش از زرتشت از ارج ویژه ای برخوردار می شود و رفته رفته نوشیدن شیره ی هوم و قربانی کردن گاو در راه میترا به صورت آیین پر اهمیتی برای مهرپرستان در می آید. با این همه وقتی از تقدس گاو سخن می رود، پیوند تقدس با کشته شدن گاو کمی دشوار می شود. باید که از حقیقت و افسانه به مقدار زیادی با هزاره های گم شده از دست رفته باشند.

شاید به سبب ارج میترا در میان مردم بوده است، که زرتشت حدود 10 سال به طور پنهان به تبلیغ دین خود می پردازد و در پنهان با میترا و قربانی کردن گاو مبارزه می کند. از نشانه های موجود چنین برمی آید، که مهرپرستان و مغان میترایی، به رغم کوشش های پنهان زرتشت، در تاریکی غارها، با پدیدآوردن خوفناک ترین صحنه ها، سرمست از هوم به قربانی گاو می پردازند. میترا در میان برهمنان نیز کم و بیش از همان ارجی برخوردار بود، که در میان ایرانیان داشت. در «ریگ ودا»، در کنار وَرونَه، دیگر خدای پرقدرت برهمنان، جا به جا به نام میترا برمی خوریم، که پاسبان راستی و پیمان است.

در سال 1907 در «بوغازکوی» آسیای صغیر، لوح های گلی چندی از سال 1400 پیش از میلاد به دست آمد، که در یکی از آن ها از میترا و ورونه، خدایان بزرگ هند و ایرانی کمک خواسته شده است. این لوح که درباره ی پیمانی است که میان هیتی ها و میتانی ها بسته شده، نشان از آن دارد که طیف فرهنگ آریایی (ایرانی) دست کم در این تاریخ در منطقه حضور داشته است.

میترا پس از زرتشت:

با اینکه از لوح بوغازکوی به خوبی پیداست که میترا در فلات ایران و غرب این فلات نامی آشنا بوده است، تا زمان اردشیر دوم هخامنشی (359 - 404 پیش از میلاد) و سنگ نبشته ی او در همدان، از میترا خبری نداریم. اردشیر می گوید :

«این کاخ را به خواست اهورمزدا، آناهیتا و میترا من بنا کردم. اهورمزدا، آناهیتا و میترا، مرا از هر بلا بپایند و این را که بنا کردم خراب نکنند و به آن آسیب نرسانند.»

در حالیکه هیچ شاهدی نداریم که زرتشت سرسختانه با میترا و مهرپرستی در ستیز نبوده باشد، آیا لوح مورخ 1400 پیش از میلاد بوغازکوی پیش از ظهور زرتشت نوشته شده است و تاریخ ظهور زرتشت را باید میان سال های 1400 و 400 پیش از میلاد جست ؟
آیا رستاخیز زرتشت در شمال خاوری ایران، به صورت یک حرکت منطقه ای، سال ها و سده ها درجا زده است و زرتشت در آغاز کار هخامنشیان هنوز به مقام والای خود نرسیده بوده است ؟
پس چرا در سنگ نبشته ی بزرگ داریوش (486 - 522 پیش از میلاد) در بیستون از نام میترا خبری نیست ؟ داریوش در این سنگ نبشته، بارها این فرصت را داشته است که از میترا، خدای راستی و پیمان نامی به میان آورد. یا پس از گذشت نزدیک به یک سده از داریوش و جا افتادن حکومت هخامنشی و رونق حکومت درباری، دوباره فضا آماده ی دینداری «لوکس» درباری شده بوده است ؟
در آخرین سنگ نبشته ی هخامنشی از اردشیر سوم (338 - 359 پیش از میلاد) در تخت جمشید، که در دیوار شمالی صفه ی کاخ اردشیر و کنار پلکان سمت غربی کاخ داریوش کنده شده است، می خوانیم :

«اهورمزدا و میترای خدا مرا و این کشور را و آنچه را که من کردم بپایاد !»

جالب توجه است، که اردشیر سوم نه تنها نام آناهیتا را حذف می کند، صفت خدایی را هم برای میترا می آورد. به گمان، پس از زرتشت دوباره از زمان اردشیر مهرپرستی آغاز به گسترش می کند. پلوتارخ نیز گزارش جالب توجهی دارد درباره ی داریوش سوم (330 - 335 پیش از میلاد)، آخرین شاه هخامنشی. داریوش هنگامی که خبر مرگ همسرش را، که اسیر یونانیان بود، شنید به تریئوس گفت :

«اگر هنوز مرا خواجه ی خود می دانی، تو را به فروغ میترا سوگند می دهم، راست بگو !...»

با این همه از میزان زرتشتیان و مهرپرستان و یا زرتشتیانی که به میترا نیز توجهی داشتند در زمان هخامنشیان چیز زیادی نمی دانیم. ظاهرا هنوز یک نوع آزادی نسبی در باورهای دینی وجود داشته است. یعنی به سبب هنجار و شکل زندگی، جز گاهی که دین در سطح بالا نقشی سیاسی داشته است، در میان توده های پایین مردم آنچنان صورت فعالی نداشته است، که مداخله ی جدی دربار را فراهم آورد. بر خلاف نظر برخی از دانشمندان و از آن میان دیاکونوف که معتقد است، مغان درباری و هخامنشیان می توانسته اند برای پدیدآوردن یکپارچگی و جلوگیری از تجزیه ی کشور، دین زرتشت را پذیرفته باشند، نگارنده بر این باور است، که در این دوره هنوز دین نمی توانسته است عامل وحدت ملی شود. علاوه بر این نشانه هایی در دست است که هخامنشیان به سنت های دینی پیش از زرتشت التفات بیشتری داشته اند. داریوش همواره در کنار اهورمزدا از خدایان دیگری همپشتی می خواهد. خشیارشا در یک نوبت هزار گاو قربانی کرد  و آمِستریس، همسر خشیارشا، در سن پیری فرمان داد تا دو بار 7 نفر از جوانان پارسی را قربانی کنند.

 

میترا در زمان هخامنشیان:

با اینکه در زمان اشکانیان نقش میترا شفاف تر می شود و خواهیم دید که رخنه ی مهرپرستی به غرب در زمان اشکانیان انجام می پذیرد، جز درباره ی بخش های شمال باختری امپراتوری اشکانیان، آگاهی چندانی درباره ی میترا در این دوره نداریم. اما گمان می رود در همین دوره است که سرانجام میترا با مهر یشت، با از دست دادن برخی از ویژگی های خود، به بدنه ی اصلی آیین زرتشت پیوند خورده باشد. از نقش میترا در ارمنستان و شرق آسیای صغیر نیز که میترا توجه خاصی دارد، می توان به همین نتیجه رسید، که میترا در دوره ی اشکانی فعال تر شده است. یعنی روندی که با اردشیر دوم هخامنشی آغاز شده بود رسمیت پیدا کرده و دیگر میترا را نمی توان از کیش زرتشتی جدا کرد. او اینک در اوستای متاخر جای ویژه ی خود را می یابد و به آرامی «زرتشتیگری» پا به میدان می گذارد، تا در دوره ی ساسانی به اوج خود رسیده و سرانجام آیین زرتشت را از پای درآورد. اصولا با نشانه هایی که در دست داریم، گمان هم نمی رود که اشکانیان توجه خاصی به دین و مخصوصا آیین زرتشت داشته بوده باشند. آن ها با روحیه ی جنگجویی خود، بیشتر می توانسته اند از دین به جنبه های نمایشی آن دلبسته باشند. البته نقش سلوکیان را هم نباید از نظر دور داشت. بنا بر این، بی آنکه تاکید و کوشش خاصی در میان باشد، مهرپرستی و آیین های آن با روحیه ی اشکانیان سازگارتر می بود.

با اینکه از لوح 1400 پیش از میلاد بوغازکوی پیداست که آسیای صغیر با میترا بیگانه نبوده است، اما در زمان اشکانیان میترا در ارمنستان و آسیای صغیر سرشناس می شود. البته باید توجه داشت که در گزارش های موجود، نمی توان، از میترایی بودن اجرای آیینی مطمئن بود. بسا که مراسمی با شیوه ی اوستای متاخر انجام می پذیرد، اما به سبب تاکید زیادی که بر هوم یا قربانی می شود، چنین برداشت می شود که یک آیین خالص میترایی انجام گرفته است. این نوع مراسم گذشته ای دیرین دارد. در این میان تنها باید مرز زمان مهرپرستی و آیین زرتشتی که مهر را در مقام یکی از ایزدان خود پذیرفته است روشن شود. که البته کار دشواری است. مثلا اگر مهر یشت، بدون توجه به آیین زرتشت، خوانده شود، خواننده تصور خواهد کرد که با سرودی از مهرپرستان سر و کار دارد.

در نگاره ای از سده ی پنجم پیش از میلاد، که از غرب آسیای صغیر به دست آمده است، با یکی از آیین ها قربانی آشنا می شویم :
دو نفر، در حالی که برای جلوگیری از برخورد نفسشان با آتش پنام بسته اند، دبوس به دست جلو یک محراب «یا مهراب ؟» بلند ایستاده اند. پشت سر اینان یک قوچ و یک گاو نر قرار دارد.

بنا به روایت مغی به نام «اوستانِس» برای نخستین بار مهرپرستی را در میان همسایگان غربی ایران رواج داده است و پس از رفتن مهرپرستی به غرب و آشنایی مغان با کاهنان بومی، این کاهنان در لباس مغان هلنی، آیین های جشن میتراگان را، از آن میان آیین های قربانی را، برای بزرگداشت میترا در آسیای صغیر رونق داده اند. دراین آیین ها شاه یا ساتراپ رقص مذهبی را، که لابد مانند سماع صوفیان بوده است، رهبری می کرد و همراه شرکت کنندگان می رقصید. و این در حالی بود که شاه و دیگر شرکت کنندگان با نوشابه ی هوم از خود بی خود بودند. «استرابون»در نخستین سده ی میلادی شاهد یکی از این جشن ها بوده است. به گفته ی او مغان در طول جشن آواز می خوانند.

شاید مغان در سال 66 میلادی پا به خاک روم نهاده باشند. پیش از این گفتیم هنگامی که تیرداد اول اشکانی، به پادشاهی ارمنستان برگزیده شد، بر آن شد که برای حل اختلافی دیرین به رم رفته و تاج شاهی را از دست نِرون، امپراتور روم بگیرد. تیرداد برای جلوگیری از بی احترامی به عنصر آب، طی سفری 9 ماهه از راه ناپل به رم رفت. ورود این شاهزاده ی اشکانی به رم، همراه مراسم با شکوهی به سبک شرقی بود. 3 هزار سرباز اشکانی و تنی چند از مغان همراه تیرداد بودند. تیرداد هنگامی که به حضور امپراتور رسید، گفت :

«فرمانروا منم، از تخم ارشک ...، اما برده ی تو ام و نزد تو آمده ام، تا میترا را در لباس تو نیایش کنم. من همان کاری را خواهم کرد، که تو بخواهی ...»

سپس نرون دیهیم شاهی را بر سر تیرداد نهاد. اگر این گزارش درست باشد، نِرون نخستین امپراتور روم است که در زمان اشکانیان با میترا و مهرپرستی آشنا شده است. نرون خیلی میل داشت که به نام خدای خورشید شهرت پیدا کند. حتی در باغ کاخ نرون مجسمه ای بزرگی بود که تجسم خدای خورشید بود. میترا نیز با خورشید ارتباط تنگاتنگی دارد. این پیوند آنچنان زیاد است که امروز نیز در پی نماز خورشید، که هر روز سه بار باید خوانده شود، مهر نیایش خوانده می شود. در روزگار ساسانیان خورشید مهر ایزد خوانده می شد.

باری، یک سده پس از سفر تیرداد به رم، مهرپرستی در روم جا افتاده بود و میترا مقام استواری داشت و می رفت که با رنگ و رویی رومی سده های پیاپی در اروپا ماندگار شود ... البته میترا نمی توانسته است، بی آنکه سابقه ای در روم داشته باشد، با سفر تیرداد، بی درنگ پذیرفته شود. میترا درست یک سده پیش تر از تیرداد، با دزدان دریایی دریای کیلیکیه به روم راه یافته بود. به گزارش پلوتارخ دزدان دریایی نیرومندی که مدت ها گذرگاه های آبی دریای اژه و مدیترانه را برای بازرگانان پر مخاطره کرده بودند، از پومپه (پومپیوس)، یکی از سرداران بزرگ روم در جنگ های ایران و روم، در سال های 67 تا 78 پیش از میلاد، شکست می خورند و پس از اسارت در ایتالیا، به ویژه در شهر اوسیتا، اسکان داده می شوند. این دزدان آیین مهرپرستی را در دیار تازه رواج می دهند.

پیداست که اگر هزاره های گمشده را بازمی یافتیم، دسترسی به شوخی هایی از این دست فراوان می شد. گاهی یک سوسوی کوچک در قلمروی تاریک از تاریخ چنان وسوسه انگیز می شود، که مورخ به زحمت می تواند از آن سوسو چشم بکند. آیا هِرمِس (مرکوری) که دزدان او را از آن خود دانسته و دلبسته ی او بودند، ویژگی هایی مانند میترا داشته است ؟ چگونه و به چه دلیلی این دزدان به میترا، خدای دوستی و پیمان، اعتقاد داشته اند ؟ با گزارش پلوتارخ غیر مستقیم به این حقیقت هم می توان رسید، که میترا، اگر هم درباره ی او از درون ایران آگاهی چندانی نداریم، در بیرون از ایران چنان آوازه ای داشته است، که این آوازه به گوش دزدان دریایی نیز رسیده بوده است.
دوباره یاد لوح بوغازکوی از 1400 پیش از میلاد می افتیم. آیا دست کم از 1400 پیش از میلاد، میترا در آسیای صغیر همچنان به زندگی خدایی خود ادامه داده و حدود 70 پیش از میلاد، همراه دزدان دریایی اسیر به ایتالیا رفته است ؟ نرون پیش از دیدن تیرداد چقدر درباره ی میترا می دانسته است ؟ نقش میترا در جا افتادن دین کاملا متفاوت مسیح در روم چه بوده است ؟ آیا هنوز هم می توان در مسیحیت غرب نشانی از میترا یافت ؟ صلح و دوستی بارزترین صفت میترا است ...

دلائل دیگری نیز در دست است که نقش اشکانیان ِارمنستان در رواج مهرپرستی ناچیز نبوده است. سنگ نگاره ی بزرگ آنتیوخوس کُماژِن (34 - 69 پیش از میلاد) و میتراداد (مهرداد) در نمرود داغ ارمنستان کوچک، بهترین کارنامه ی عظمت میترا در این دوره است. هر دو ساتراپ، در صخره ای عظیم، خدایان نیکان خود را به تصویر کشیده اند. آنتیوخوس در میان این خدایان بر تخت نشسته است. در سنگ نبشته نگاره ها، میترا در کنار دیگر خدایان بومی و آبایی جای والایی دارد. در هردو نگاره، آنتیوخوس و مهرداد دست میترا را می فشارند و میترا لباسی اشکانی بر تن دارد.

سکه ای که به وسیله ی گودریان سوم (244 - 238 میلادی) در تاروس زده شده است، نماینده ی ادامه زندگی میترا در این ناحیه است. در این سکه میترا در حال کشتن گاو است. نشانه های دیگر و فراوانی از رخنه ی گام به گام به مغرب زمین در دست است، که در اینجا به چند اشاره ی کوتاه بسنده می شود:

تراژِن، امپراتور روم، با تصرف داسیا (رومانی امروز) در سال 106 میلادی، میترا را به رومانی برد و در نتیجه معبدهای زیادی برای برگزاری آیین های میترایی در این سرزمین پدید آمد.
هادریان تا اسکاتلند پیش رفت و در کنار دژها و استحکاماتی که برای سپاهیان خود ساخت، معبدهایی هم برای میترا در نظر گرفت، که مانده هایی از یکی از این معبدها هنوز هم بر جای است.
لژیون های رومی در پی متصرفات جدید، به هر جا که گام می نهادند، معبدی هم برای میترا می ساختند. در رومانی، در بلغارستان، در یوگوسلاوی، در آلمان، در اتریش، در انگلستان، در فرانسه، در اسپانیا و شمال آفریقا، معبدهایی برای میترای ایرانی ساخته شد.
راز دلبستگی مردم آن سامان به خدایی این چنین بیگانه، یکی دیگر از مساله های بلاتکلیف تاریخ است. باید دید که روان شناسی تاریخ چه پاسخی خواهد یافت. چرا کومودوس (192 - 180 میلادی)، امپراتور روم، به میترا می گرود ؟ در 3 معبدی که ماکسیمیانوس (305 - 286 میلادی)، امپراتور روم، در دالماسی، شمال غربی یوگوسلاوی ساخت و در معبدهای دیگری که در شمال آفریقا بنا کرد، چه آیین هایی برگزار می شده است. جامعه ی امپراتوری بزرگ روم چه برداشتی از میترا داشت، که در سال 307 میلادی دیوکلسین، امپراتور روم، میترا، خورشید شکست ناپذیر را یاور و نگهبان ِماندگاریِ روم خواند و برای میترایی این چنین پر اعتبار، معبدی در کارنونتوم، در نزدیک وین ساخت ؟ آیا رومیان در سرزمین سرسبز خود می دانستند که میترا مسافری غریب از سرزمین کوهستان های خشک، نمکزارهای گسترده و بیابان های برهوتِ شن های روان است ؟ چرا زرتشت با چنین اقبالی رو به رو نشد ؟ راز دلبستگی این سامان نیز به میترا شگفت انگیز است، که به رغم مخالفت زرتشت با میترا، می سراید :

«مهر فراخ چراگاه به سرزمین های آریایی خانمان خوش و سرشار سازش و آرامش می دهد.
او زبان آوری است با هزار گوش و ده هزار چشم، که بُرزمند و بلند بالا، بر فراز برج پهنی ایستاده و نگهبان زورمندی است که هرگز خواب به چشمان او راه نمی یابد.
او، همراه باد پیروزمند، به رزم آورانی روی می آورد، که با خشنودی درون و منش نیک و باور درست از او ستایش می کنند.
رزم آوران بر پشت از او تندرستی خود و ستور و نیروی بازشناسی دشمنان از دور و چیرگی بر آن ها را می خواهند.
او نخستین ایزدی است که پیش از برآمدن خورشیدِ تیز اسب، آراسته به زیورهای زرین، از فراز کوه زیبای البرز سر درمی آورد و بر همه ی خانه های آریایی می نگرد.
آنجا که شهریاران دلیر و رزماوران بسیار بسیج می کنند، چارپایان را کوهساران و چراگاه های فراوان است، آنجا که دریاهای ژرف و پهناور دارد، آنجا که رودهای پهناورِ ناوتاک با خیزاب های خروشان دارد که به سوی مرو و هرات و سغد و خوارزم می شتابند.»

طبق سنت زرتشتی، در پل چینود، دادگاهِ رسیدگی به اعمالِ درگذشتگان، از سه ایزد میترا و سروش و رشن تشکیل می شود و ریاست دادگاه با میترا است که انصافی خدشه ناپذیر دارد. پیداست که میترا در چارچوب آیین زرتشت، به این مقام در دوره ی اوستای متاخر، پس از پیوندش به آیین زرتشت، رسیده است. از یسنا 43 چنین برداشت می شود که دادگری با سروش است.

جشن مهرگان:

جشن مهرگان پس از نوروز بزرگ­ترین جشن ایرانی و بازمانده‌ای از دین مهر است.

این جشن در شانزدهم مهرماه و در زمان برابری پاییزی برگزار می‌شود. «جشن مهرگان»، بزرگترین جشن بیروان دین مترا یا مهر بوده است که در گذشته آن را «میتراکانا» یا «متراکانا»(Metrakana) می­نامیدند. این جشن در مهر روز از مهر ماه، یعنی روز شانزدهم ماه مهر برگزار می‌شد. اما در زمان هخامنشیان در نخستین روز مهرماه برگزار می شد. این جشن پس از نوروز یکی از بزرگ­ترین جشن ایرانی است در ستایش ایزد «میثرَه» یا «میترا» و بعدها «مهر» که از مهر روز آغاز شده تا رام روز به اندازه­ی شش روز ادامه دارد. مهر در اصل با خورشید تفاوت داشته است اما بعدها به معنای خورشید دانسته شد.

طبیعی است که در ایران باستان، در پیوند با ایزد بزرگی مانند میترا، جشن یا جشن هایی نیز وجود داشته است. امروز هم جشن مهرگان نامی آشنا است.
در ایران باستان سال به دو فصل هَمَه و زَیَنَه (تابستان و زمستان) تقسیم می شد. به عبارت دیگر سال دو نقطه ی اعتدال بهاری و اعتدال پاییزی داشت. جشن اعتدال پاییزی به نام میترا بود، که میتراگان یا مهرگان خوانده می شد. یعنی فصل کوشش برای بار آوردن غله و پروار کردن چاپایان به پایان می رسید و فصل آرامش و استراحت آغاز می شد.
و برای میترا قربانی می کردند. هنوز هم، در پاره ای از روستاهای زرتشتی نشین ایران، به هنگام جشن مهرگان، کشاورزان از خرمن خویش برای آتشکده هدیه می آورند و هر خانواده در خور توانایی خود حیوانی را قربانی می کند. به گمان، این قربانی اشاره دارد به گاو یکتا آفریده، که به روایت اساطیری بذر و تخم گیاهان و جانوران سودمند و اهلی از بدن او ریخته است. با این قربانی تجدید حیات گیاهان و جانوران تضمین می شود. در آتن باستان نیز قربانی برای خورشید به همین منظور انجام می گرفت. در اسکاندیناوی نیز با آغاز زمستان، برای فروانی محصول در سال دیگر، قربانی می کردند.

در کنار سنگ نبشته ی اردشیر دوم، کهن ترین گزارش مکتوبی که درباره ی جشن مهرگان داریم از کتسیاس است :

«به رسم پارس ها، شاهنشاه فقط یک بار می تواند، تا حد مستی بنوشد، و آن روز قربانی برای میترا است.»

پیش از زرتشت، قربانی با نوشیدن هوم همراه بوده است. بنا بر این گمان می رود که در جشن مهرگان نیز آیین برگزاری جشن با نوشیدن همراه بوده است. کتسیاس پزشک یونانی اردشیر بود. اگر هم پیش از اردشیر چنین رسمی در ایران وجود نداشته است، گزارش این پزشک کاملا هماهنگ با سنگ نبشته ی اردشیر است، که در آن برای نخستین بار از میترا نام برده می شود. به این ترتیب، به این گمان هم می توان رسید، که مهر یشت می توانسته است در زمان اردشیر هخامنشی هم سروده شده و یا جان گرفته باشد.
در مهر یشت، از قربانی همه نوع جانور در راه میترا سخن رفته است :

«ای سپیتمان !
مهر را بستای و پیروان خویش، مزداپرستان را بیاموز،
که ستوران خُرد و بزرگ و پرندگانی را که با شهپر به پرواز درآیند،
نزد او پیشکش برند.»

سِر دوام این جشن را تا قرن بیستم در اروپا، می توان حاصل رخنه ی مهرپرستی در حدود سال های میلاد مسیح به اروپا دانست. برای مهرپرستان، کشتن گاو رایج ترین کاری بود که انجام می گرفت. به گزارش استرابون ساتراپ ارمنستان به هنگام جشن مهرگان 20 هزار کره اسب به دربار ایران هدیه می کند. صرف نظر از اغراق آمیز بودن شمار اسب ها، روشن نیست که این اسب ها برای قربانی بوده اند یا منظوری دیگر. بویس هدیه ی اسب را در ارتباط با خورشید تیزتک بودن میترا می داند. آیا اسبانی که در نگاره های تخت جمشید، در میان هدیه های هیات های نمایندگی به چشم می خورند، هم در ارتباط با میترا بوده اند ؟

مسعودی در اوایل سده ی چهارم هجری درباره ی جشن مهرگان می نویسد :

«... از نوروز تا مهرگان 169 روز است. ایرانیان درباره ی مهرگان گویند، که به روزگاران قدیم، یکی از پادشاهان ایران به همه ی مردم از خاص و عام ظلم می کرد و این پادشاه مهر نام داشت. و ماه ها را با نام ملوک می نامیدند. مثلا می گفتند، مهرماه، و عمر این پادشاه دراز شد و ظلم وی سخت شد. در نیمه ی این ماه، یعنی مهر ماه، بمرد و روز مرگ وی را مهرجان نامیدند. یعنی مهر جان داد !...»

این گزارش نادرست، همه ی آن چیزی است که یک مورخ اسلامی درباره ی مهرگان دارد. گزارش ثعالبی هم آگاهی چندانی به دست نمی دهد. از مطلب طولانی او درباره ی جشن مهرگان چیزی که دستگیرمان می شود، این است که در زمان اشکانیان جشن مهرگان برگزار می شده و در زمان خسرو پسر فیروز، هدیه هایی به شاه داده می شده است. گزارش بیرونی، که متعلق به اواخر سده ی چهارم هجری است، نیز افسانه است. چون در هر حال آگاهی بیرونی بیشتر از مردم روزگار او بوده است، نقل آن در پانویس، برای داشتن برداشتی از نظر یک دانشمند، درباره ی یکی از کهن ترین جشن های ایران باستان، که همزمان در اروپا از رونق چشمگیری برخوردار بوده، جالب توجه است. شاید اگر در این زمان جشنی کهن از اروپا، در ایران معمول می بود، اروپاییان به آن اشاره می کردند. برای نمونه کافی است که بخشی از سفرنامه ی مجعول فیثاغورث را بخوانیم.
این سیاحت نامه را از جمله به سبب حضور زرتشت در مجلس میترایی مجعول و خیالی دانسته اند. در صورتی که زرتشت می تواند نام هر مرد روحانی یا غیر روحانی دیگری نیز باشد. در گزارش منسوب به فیثاغورث چیزی که بتوان آن را دروغ و یا غیر عملی پنداشت وجود ندارد.

مورخ هنگامی که روایت های موجود درباره ی منشأ جشن مهرگان را بررسی می کند، نمی تواند خود را از این وسوسه رها کند، که آیا کشته شدن گئومات به دست داریوش و یارانش به نوعی در پیوند با جشن مهرگان نیست ؟ چند نکته به این وسوسه دامن می زنند :

1. به نوشته ی خود داریوش (بیستون، ستون 1، بند 13، خط 55)، روز دهم (حدود اول مهر ماه ( از ماه بَغَیادیش) مهرگان ؟) سال 522 پیش از میلاد، گئومات کشته شد.

2. کتسیاس،پزشک اردشیر دوم، جریان کشته شدن گئومات و سپس کشته شدن مغان را به دست هواداران داریوش [ جشن ] مغ کشان می نامد.

3. به گفته ی هرودت مغ کشان، 5 روز طول کشیده است.

4. در نوشته های اسلامی، مهرگان جشن پیروزی فریدون بر ضحاک است.

5. جشن مهرگان از 16 مهر است تا 21 مهر، که رام روز است. آغاز جشن مهرگان عامه و انجام آن مهرگان خاصه نامیده می شود.

6. فردوسی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک را روز اول مهر می داند.

7. جشن سالانه ی به قدرت رسیدن داریوش، روز دهم بَغَیادیش برگزار می شده است.

آیا جشن پیروزی داریوش بر گئومات و جشن مغ کشان ناشی از آن، تصادفا مصادف با جشن مهرگان شده است ؟

با فروپاشی فرمانروایی ساسانیان، جشن های گوناگونی که در ایران برگزار می شدند، تا حدودی به بوته ی فراموشی سپرده شدند. با این همه، از همه ی نشانه های تاریخی چنین برمی آید، که ایرانیان ِپیشگامی که نهضتی مردمی را رهبری می کردند، تنها به سبب پدید آوردن روح پایداری همواره کوشیدند، با زنده نگه داشتن برخی از این جشن ها و انگیزاندن مردم به رفتارهای مشابه، با پدیدآوردن یک پارچگی ملی، در برابر یورش های پر از ظلم و ستم فرمانروایان عرب ایستادگی کنند.
بی دلیل نیست، مهتدی، خلیفه ی عباسی، در اواخر سال 255 هجری از پذیرفتن هدیه های مهرگانی سر باز می زند.

مهرگان و موسیقی:

با توجه به بسیار کهن بودن جشن مهرگان، طبیعی به نظر می رسد، که ایرانیان سروده و ترانه هایی نیز درباره ی مهرگان ساخته باشند. دور نیست که برخی از این ترانه ها به خاطر کهنسالی به چنان حدی رسیده باشند که کم کم به صورت مقام و لحن وارد موسیقی سنتی ایران شده باشند. برهان می نویسد :

«مهرگان بزرگ نامی است از موسیقی که آن را بزرگ خوانند. مهرگان کوچک نام مقامی است که آن را کوچک خوانند. مهرگان کوچک به معنی مهرگان خُردک است، که نام مقامی باشد از موسیقی. مهرگانی بر وزن و معنی مهربانی باشد، که نام لحن بیست و پنجم است از سی لحن باربد و نام نوایی هم هست.»

معین در حاشیه ی این مدخل نوشته است، که در 31 لحن باربدی که نظامی در خسرو شیرین در عنوان «گفتار اندر صفت باربد و بخشش خسرو» آورده، که لحن بیست و پنجم روز فرخ است و مهرگانی لحن دوازدهم است. هم اکنون در میان گوشه های آواز شور، پس از نغمه، نشیب و فراز کوچک نواخته می شود. شاید بتوان این نغمه ها را باقیمانده ی آن نغمه ها تصور کرد. در میان 12 مقام فارابی و صفی الدین ارموی مقام یازدهم، مهرگان ثبت شده است، که لحن آن بر ما مجهول است. در کتاب ردیف موسیقی ایران، نغمه ای به این نام وجود ندارد، اما لحن بیست و هشتم و سی ام بزرگ ثبت شده است، و لحن سی و یکم بزرگ است.

 

در زمان حاضر:

امروز، جشن مهرگان، به شيوه اي که در کتاب هاي تاريخي سده هاي چهارم و پنجم و ششم آمده، نه در دستگاه دولتي و حکومتي برگزار مي شود و نه در گردهمايي هاي غير رسمي، نزد عامهً مردم. دست کم، در دو سده اخير نيز از برگزاري آن آگاهي در دست نيست. جشن و آيين مهرگان، از نظر زماني نيز، با تغيير تقويم، در سال 1304 هجري شمسي، تغيير کرد. بدين معني که 5 روز "پنجه = خمسه" (که پس از 12 ماه سي روزه براي رسيدن به 365 مي آمد) حذف و شش ماه اول سال 31 روز گرديده است. از آن پس، در بسي از تقويم ها، مهرگان، به جاي 16 مهر در دهم مهر آمده، يعني در صد و نود و ششمين روز سال براساس تقويم پيشين. در ماهنامه ها و هفته نامه هاي ادبي و اجتماعي سدهً اخير، مهرگان حضور دارد. بدين معني که مقاله، پژوهش، شعر به مناسبت مهر و مهرگان - به ويژه در نشريه هايي که در ماه مهر منتشر مي شود - کم نيست.

دکتر بهرام فره وشي از برگزاري مهرگان به عنوان جشني خانوادگي، در بين زرتشتيان يزد و کرمان و نيز " از آيين قرباني کردن گوسفند، در برخي از روستاهاي زردشتي نشين يزد، براي ايزد مهر " خبر مي دهد. تا سي سال پيش، زردشتيان کرمان، در اين روز، به ياد مردگان، مرغي را کشته و شکمش را با حبوبات و آلو انباشته و به عنوان خوراک ويژه، يادمان مردگان مي پختند.

جشن آغاز سال تحصيلي دانشگاه تهران، که در نيمه اول مهرماه است، در برخي از سال ها در دهم يا شانزدهم مهر ( مهرگان ) برگزار مي شد.

زمان برگزاري آيين قالي شويان در مشهد اردهال را جلال ال احمد، با مهرگان هم پيوند مي داند. صدرالدين عيني در يادداشت ها، از جشني در تاجيکستان و سمرقند ياد مي کند که هر سال در ماه ميزان (مهر ماه) برگزار مي شد. جشني که مي تواند، با همهً دگرگوني ها، بازماندهً جشن مهرگان باشد. از زبان او بشنويم، که فارسي تاجيکي است : ... حکايت اين سير (جشن) به کساني که وي را نديده اند، مانند حکايه هاي " هزار و يک شب " دلکش و عجيب مي نمود. حکايه هايي درباره طرفبازي (آتش بازي)، موشک بازي، خر تازي، تگل جنگ اندازي (به جنگ انداختن قوچ هاي جنگي ) آن جا مي کردند. در ريان (منطقه) غجدوان کم کس يافت مي شد، که هيچ نباشد، سالي يک بار رفته، آن را سير تماشا نکند. دهقان بچگان کم بغل (تنگدست) هم، که پدرشان براي سير خرجي داده نمي توانستند، کوشش مي کردند، که کاري کرده، دو سه تنگه (واحد پول) پول يابند تا که به آن سير رفته، تماشا کرده توانند. کساني نيز پخته (پنبه) و خوره چيني مي کردند، به خربزه کشاني و دهقانان باي (ارباب) به مرد کاري مي در آمدند. و اگر هيچ کار نيابند از کشتزارها دزدي مي کردند. و مانند اين ها.

ماه مهر و مهرگان، در جامعه کشاورزي، فصل و زمان برداشت، انباشتن فراورده ها، پرداختن خراج و ماليات، اندوختن نيازمنديهاي زمستاني و گرمي بازارهاي موسمي بوده که هنوز - هر چند نه به نام مهرگان - برگزار مي شود. و نيز با تحول و دگرگوني اي که با گذشت سده ها و هزاره ها در برگزاري جشن ها و آيين ها - مانند همهً پد يده ها و زمينه هاي فرهنگي - روي داده و مي دهد، جشن مهرگان تنها به اين عنوان که نام روز با نام ماه يکي است برگزار نمي شود، بلکه بيشتر داستان و اسطورهً قيام کاوه آهنگر در برابر بيدادگري هاي ضحاک است که يادمان اين جشن نمادين مي باشد. بي گمان، باور و اعتقاد به ايزد مهر و آيين هاي مهري ( ميترايي ) که پيش از زرتشت، در هند و ايران وجود داشته، به ماه مهر و جشن مهرگان سيماي ديني بيشتري افزوده بود.

این ماه مهر جشنهای دیگری هم داره برا دیدنش برو ادامه مطلب:

ادامه نوشته

شهریورگان

شهریور روز از شهریورماه برابر با 4 شهریور در گاهشماری ایرانی

جشن شهریورگان از جمله ی جشن های آتش می باشد و در شهریور روز از شهریورماه برگزار می شود.

واژه ی شهریور که برگرفته از «خشَترَه وَئیریَه» اوستایی است به معنی شهر و شهریاری شایسته و نیرومند است.

شهریور نام یکی از امشاسپندان است که مظهر پادشاهی آسمانی و نیروی خدایی بوده و همیشه خواهان فر و بزرگی و نیرومندی برای مردمان است.
این امشاسپند در جهان مادی، نگهبان سیم و زر و فلزات دیگر و دستگیری از بینوایان و فرشته ی رحم و جوانمردی است.

از آن جایی که این جشن به پادشاهان دادگر بستگی دارد که نماینده ی شهریاری آسمانی هستند، ایرانیان باستان در این روز پس از نیایش اهورامزدا و نیکوکاری کردن و دادن غذا به فقرا و نیازمندان، نزد پادشاه رفته و این جشن را شادباش می گفته اند. سپس فلزهای کهنه را از انبارها بیرون آورده و نو می کردند و پس از آن به شادی و پایکوبی می پرداختند.

در صفحه ی 251 آثارالباقیه چنین آمده است :

«... شهریورماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم، جشن می باشد، آن را شهریورگان گویند. معنی شهریور دوستی و آرزوست. شهریور فرشته ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا، نقره، مس، آهن و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آن ها بستگی دارد، موکل است.»

از دو دید دیگر می توان اهمیت جشن شهریورگان را دریافت :

نخست اینکه ماه شهریور، ماه گردآوری محصولات کشاورزی می باشد و به خصوص برای کشاورزان این نتیجه گرفتن از کار و زحمت و کشت وکار و به دست آوردن محصول همیشه همراه با شادمانی بوده و برای همین باید این کار با جشنی همراه می شده.

دیگر اینکه در این ماه «پاییزه کاری» آغاز می شود و چون آغاز هر کار نیکی را باید با شادی در آمیخت از این رو نیز جشن شهریورگان را می توان آغاز فصل نویی دیگر از هنگام کشت دانست.  آنرا مورد احترام قرار داد.با دلایلی که ذکر شد جشن شهریورگان بخصوص برای کشاورزان از لحاظ جمع آوری محصول و بدست آوردن خرمن بهترین جشن است وبرای همین آنها برای این جشن احترام زیاد و خاصی قایل هستند.

در ادامه مطلب جشنهای دیگری از ماه شهریور است نگاه کن:

ادامه نوشته

امردادگان

نام كامل اين مناسبت جشن مردادگان يا نيلوفر روز هفتم ماه مرداد هر ساله برگزار مي شود ، این نام در اوستا: اَمِرِتاتَه، در پهلوی: امرداد و در فارسی: مرداد است که به معنای جاودانگی و بی مرگی است. دليل برپايي اين مناسبت در مرداد ماه ايجاد نوعي حس ملي ميهني در زمان ايران باستان بوده هست . مرداد روز در مرداد ماه كه روز هفتم است، جشن امرداد مي باشد. اين جشن متعلق به امشاسپند امرتات يا امرداد كه مظهر جاوداني و تندرستي و دير زيستن است. فرشته امشاسپندان نماينده آخرين مرتبه كمالاتست. امرداد/ مرداد فرشته جاودانگی و بی مرگی است، در عالم جسمانی نگهبانی از نباتات و روییدنی‌ها با اوست. از این روی این جشن را بیشتر در کنار چشمه سارها و باغ ها و مزرعه های خرم و دلنشین در دامن طبیعت برپا می کنند. و به شادي مي پرداختند و خود را براي پيروي از فرشته مذكور آماده مي ساختند.

واژه ی امرتات، از سه بخش درست شده است : «اَ» + «مَر» + «تات» که بخش نخست در زبان اوستایی پیشوند نفی است، بخش دوم، از ریشه ی مصدری «مَر» به مانک «مرگ» و بخش سوم پسوند «كاملی»، «رسایی» و «سالمی» را می رساند.

این نام در اوستا، به ویژه گات ها صفتی است از برای اهورامزدا، مظهر زوال ناپذیری و پایندگی خداوند.  در آيين زرتشت، خرداد و مرداد امشاسپندان دركمال و دوام درجهان مينوي و پرستاران آب و گياه درجهان خاكي، ‌همواره دركنارهم جاي دارند. به رغم نقش اين دو، در قانون كمال و تداوم در تكامل و همچنين برخلاف نقششان در پرستاري از آب و گياه، كم تر ازهر امشاسپندي ازآن ها ياد شده است .

در برگ 250 برگردان فارسی «آثارالباقیه»ی ابوریحان بیرونی چنین آمده است که :

«... مرداد ماه که روز هفتم آن مرداد روز است و آن روز را به انگیزه ی پیش آمدن دو نام با هم، جشن می گرفتند. معنای امرداد آن است که مرگ و نیستی نداشته باشد. امرداد فرشته ای است که به نگهداری جهان و آراستن غذاها و داروها که اصل آن از نباتات است و بر کنار کردن گرسنگی و زیان و بیماری ها می باشد، کارگزاری یافته است ...».

جشنهای دیگه رو از ماه مرداد در ادامه مطلب ببین:

ادامه نوشته

تیرگان

 جشن تیرگان در تیر روز از تیرماه برابر با 13 تیر در گاهشماری ایرانی برگزار می شود. این جشن درگرامی داشت تیشتر (ستاره ی باران آور در فرهنگ ایرانی) است و بنا به سنت در روز تیر (روز سیزدهم) از ماه تیر انجام می‌پذیرد. در تواریخ سنتی تیرگان روز کمان‌کشیدن آرش کمانگیر و پرتاب تیر از فراز البرز است. همچنین جشن تیرگان به روایت ابو ریحان بیرونی درآثار الباقیه، روز بزرگداشت مقام نویسندگان در ایران باستان بوده است. (آثارالباقیه، فصل نهم، بخش عید تیرگان).

فهرست مندرجات

  • ۱ـآب پاشی
  • ۲ـفال کوزه
  • ۳ـدستبند تیر و باد
  • ۴ـباورهای مردمی در مورد این جشن 

آب پاشی

این جشن در کنار آب­ها، همراه با مراسمی وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیش ِرو همراه بوده و همچون دیگر جشن­هایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی «آبریزگان» یا «آب پاشان» یا «سر شوران» یاد شده‌است.

در گذشته «تیرگان» روز بزرگداشت نویسندگان و گاه به «روز آرش شیواتیر» منسوب شده‌است.

ابوریحان بیرونی و گردیزی در «زین الاخبار» ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی یعنی «کیخسرو» را در این روز و پس از شستشوی خود در آب چشمه‌­ای دانسته‌­اند.

جشن تیرگان بجز این روز در نخستین تیر روز از سال یعنی سیزدهم فروردین (سیزده‌­بدر) و سیزدهم مهرماه (قالیشویان اردهال) نیز برگزار می­شود.

ارمنیان ایران نیز در روز سیزدهم ژانویه آیین­هایی برگزار می­کنند که برگرفته و در ادامه­‌ جشن تیرگان است.

 

فال کوزه

یکی دیگر از مراسم این جشن مانند بسیاری از جشن­های ایرانی «فال کوزه»(چکُ دولَه) می­باشد. روز قبل از جشن تیرگان، دوشیزه‌­­ای را برمی‌­گزینند و کوزه سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او می‌­دهند که «دوله» نام دارد، او این ظرف را از آب پاکیزه پر می­کند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانه آن می­‌اندازد آنگاه «دوله» را نزد همه کسانی که می­برد که آرزویی در دل دارند و می­خواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آن­ها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق­‌ سر، سکه یا مانند این­ها در آب دوله می­‌اندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد می­برد و در آن­جا می­گذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همه کسانی که در دوله جسمی انداخته­‌اند و نیت و آرزویی داشتنه‌­اند در جایی گرد هم می­آیند و دوشیزه، دوله را از زیر درخت به میان جمع می­آورد. در این فال­گیری بیشتر بانوان شرکت می­کنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت شعرهایی می­خوانند و دختر در پایان هر شعر، دست خود را درون دوله می­برد و یکی از چیزها را بیرون می­آورد، به این ترتیب صاحب آن جسم متوجه می­شود که شعر خوانده شده مربوط به نیت، خواسته و آرزوی او بوده‌است.

 

دستبند تیر و باد

در آغاز جشن بعد از خوردن شیرینی، بندی به نام «تیر و باد» که از ۷ ریسمان به ۷ رنگ متفاوت بافته شده‌است به دست می­بندند و در باد روز از تیرماه (۹ روز بعد) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشت بام به باد می­سپارند تا آرزوها و خواسته‌­هایشان را به عنوان پیام‌­رسان به همراه ببرد. این کار با خواندن شعر زیر انجام می­شود:

 تیـر برو     باد بیا      غـم برو     شادی بیا      محنت برو      روزی بیا        خـوشه مرواری بیا

 

باورهای مردمی

در باورهای مردم، درباره­ جشن تیرگان دو روایت وجود دارد که روایت نخست همچنان که در بالا گفته شد مربوط به فرشته باران یاتیشتر می­باشد و نبرد همیشگی میان نیکی و بدی است: در اوستا، تشتر یشت (تیر یشت)، تیشتر فرشته باران است که در ده روز اول ماه به چهره­ جوانی پانزده ساله در می­آید و در ده روز دوم به چهره گاوی با شاخ­های زرین و در ده روز سوم به چهره­ اسبی سپید و زیبا با گوش­های زرین.

تیشتر به شکل اسب زیبای سفید زرین گوشی، با ساز و برگ زرین، به دریای کیهانی فرو می­رود. در آنجا با دیو خشکسالی «اپوش» که به شکل اسب سیاهی است و با گوش و دم سیاه خود، ظاهری ترسناک دارد، روب­رو می­شود. این دو، سه شبانه روز با یکدیگر به نبرد برمی­خیزند و تیشتر در این نبرد شکست می­خورد، به نزد خدای بزرگ آمده و از او یاری و مدد می­جوید و به خواست و قدرت پروردگار این بار بر اهریمن خشکسالی پیروز می­گردد و آب­ها می­توانند بدون مانعی به مزرعه‌­ها و چراگاه­ها جاری شوند. باد ابرهای باران زا را که از دریای گیهانی برمی­خواستند به این سو و آن سو راند، و باران­های زندگی بخش بر هفت کشور زمین فرو ریخت و به مناسبت این پیروزی ایرانیان این روز را به جشن پرداختند.

روایت دیگر نیز درباره­ آرش کمانگیر اسطوره و قهرمان ملی ایرانیان است و اینکه میان ایران وتوران سال­ها جنگ و ستیز بود، در نبرد میان (افراسیاب) و (منوچهر)، شاه ایران، سپاه ایران شکست سختی می­خورد؛ این رویداد در روز نخست تیر روی می­دهد. سپاه ایران در مازندران به تنگنا می­افتد و سرانجام دو سوی نبرد به سازش در می­آیند و برای آنکه مرز دو کشور مشخص شود و ستیز از میان برخیزد می­پذیرند که از مازندران تیری به جانب خاور (خراسان) پرتاب کنند هر جا تیر فرو آمد همان جا مرز دو کشور باشد و هیچ­یک از دو کشور از آن فراتر نروند؛ تا در این گفتگو بودند،سپندارمذ (ایزدبانوی زمین) پدیدار شد و فرمان داد تیر و کمان آوردند. آرش در میان ایرانیان بزرگ­ترین کماندار بود و به نیروی بی­مانندش تیر را دورتر از همه پرتاب می­کرد. سپندارمذ به آرش گفت تا کمان بردارد و تیری به جانب خاور پرتاب کند. آرش دانست که پهنای کشور ایران به نیروی بازو و پرش تیر او بسته‌است و باید توش و توان خود را در این راه بگذارد. او خود را آماده کرد، برهنه شد، و بدن خود را به شاه و سپاهیان نمود و گفت ببینید من تندرستم و کژی­ای در وجودم نیست، ولی می­دانم چون تیر را از کمان رها کنم همه­ی نیرویم با تیر از بدن بیرون خواهد آمد. آنگاه آرش تیر و کمان را برداشت و بر بلندای کوه دماوند برآمد و به نیروی خداداد تیر را رها کرد و خود بی­جان بر زمین افتاد (درود بر روان پاک آرش و روان­های پاک همه­ی سربازان ایرانی). هرمز، خدای بزرگ، به فرشته­ی باد (وایو) فرمان داد تا تیر را نگهبان باشد و از آسیب نگه دارد. تیر از بامداد تا نیمروز در آسمان می­رفت و از کوه و در و دشت می­گذشت تا در کنار رود (جیهون) بر تنه­ی درخت گردویی که بزرگ­تر از آن در گیتی نبود؛ نشست. آنجا را مرز ایران و توران جای دادند و هر سال به یاد آن جشن گرفتند.

اگه می خوای دیگر جشنهای ماه تیر را ببینید برو به ادامه مطلب:

ادامه نوشته

خردادگان

 

عکس خردادگان

خردادگان یکی از جشن‌های ایران باستان بوده است.

روز ششم هر ماه به نام خرداد،امشاسپند مادینه موکل بر آب، نامیده می‌شود و ششم خرداد از ماه خرداد جشنی در ستایش از این امشاسپند برگزار می‌شود.

برخی زمان این جشن را در چهارم خرداد میدانند که به نظر استادان ایران شناس استفاده از گاهشماری یزدگردی برای اینکار نادرست است.

خرداد یا هئوروتات به معنی تمامیت، کلیت و کمال است و نمادی است از مفهوم نجات برای افراد بشر. از کارهای عمده خرداد حمایت از آب است و شادابی گیاهان از اوست. همچنین خرداد مظهر تندرستی و سلامتی است. خرداد همواره در متون همراه مرداد، امشاسپند مادینه دیگر ذکر می‌شود. این دو امشاسپند با آب و گیاه ارتباط دارند. از آن جا که پاره‌ای از مراحل آفرینش مثل آب و گیاه به گونه‌ای طبیعی جفتند، پس پاسداران آنان نیز، خرداد و مرداد، بیشتر اوقات با هم می‌آیند. هدایای آنان ثروت و رمه چهارپایان است، به گونه‌ای که این دو نماینده آرمان‌های نیرومندی، سرچشمه زندگی و رویش هستند. هماوردان خاص آنها، دیوان‌ «گرسنگی» و «تشنگی»‌اند. همکاران خرداد، ایزد تیشتر و باد و فروهر پرهیزکاران هستند. خرداد امشاسپند در دوران حمله اهریمن، آب را به یاری فروهرها می‌ستاند. به باد می‌سپارد و باد آن را به شتاب به سوی کشورها می‌برد و به وسیله ابر می‌باراند.

در نامگذاری ماه‌ها، خرداد و مرداد در دو طرف ماهی هستند که نماد آن تیر یا تیشتر است و تیشتر ایزد باران است. در این جا هم ارتباط میان دو امشاسپند را با آب می‌بینیم. افزون بر این، در ملکوت خداوند، تندرستی و زندگی جاودان زیر نظر این دو امشاسپند بهره آدمی خواهد شد.

در بندهشن (آغاز آفرینش)، یکی از کتاب‌های پهلوی که بر اساس ترجمه‌ها و تفسیرهای اوستا تدوین یافته و در بردارنده اسطوره‌های مربوط به آفرینش، تاریخ اساطیری و واقعی ایرانیان، جغرافیای اساطیری و حتی نجوم و ستاره‌شناسی است، درباره این امشاسپند آمده است: «خرداد سرور سال‌ها و ماه‌ها و روزهاست؛ [و این] از این روی است که او سرور همه است. او را آب مایملک دنیوی است. هستی، زایش و پرورش همه موجودات جهان از آب است و زمین را نیز آبادانی از اوست. چون اندر سال، [اگر] نیک شاید زیستن، به سبب خرداد است... او که آب را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه، خرداد [از او] آسوده یا آزرده بود. او را همکار، تیر و باد و فروردین است.»

در یشت‌ها، یکی از بخش‌های اوستا، کتاب کهن ایرانیان، که در ستایش و نیایش ایزدان است، فقط برای دو امشاسپند، اردیبهشت و خرداد، هر یک یشتی جداگانه موجود است. خرداد یشت در ستایش خرداد امشاسپند، چهارمین یشت اوستاست که متاسفانه آسیب زیادی دیده و بسیاری از کلمات آن از بین رفته یا ناخواناست. تفسیر پهلوی آن هم که ممکن بود تا اندازه‌ای کلید فهم آن باشد، امروزه در دست نیست. اما در آن چه باقی مانده، در یازده بند، به یاد کردن از امشاسپندان به ویژه خرداد سفارش شده. چون یاد آنان دیوان را دور می‌سازد و یاد خرداد، بخصوص دیو نسو (دیو فساد و گندیدگی) را می‌راند. در این یشت، بصراحت آمده که خداوند امداد و رستگاری و رامش و سعادت را از طرف امشاسپند خرداد به مرد پاکدین می‌بخشد. در بند ده این یشت می‌خوانیم: «برای فروغ و فرّش من او را، امشاسپند خرداد را با نماز بلند (و) با زوهر می‌ستاییم، ما می‌ستاییم امشاسپند خرداد را با هوم آمیخته به شیر، با برسم با زبان خرد، با پندار و گفتار و کردار، با زوهر و با کلام بلیغ.»

برای ادامه جشنهای ماه خرداد روی ادامه مطلب کلیک کنید:

ادامه نوشته

اردیبهشتگان

 

عکس اردیبهشتگان

 در روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت (در گاه شمار ایران باستان) برگذار می شده است.عیدی است به نام فرشته آتش و نور که از طرف خدا بدین کار موکل گردیده تا علل بیماری ها را به یاری ادویه و خوردنیها بر طرف کند و راستی را از نا درستی باز نماید. به معبد و آتشکده رفتن و حاجت خواستن و نزد پادشاهان در آمدن و به جنگ و کارزار شدن را در این روز نیک و خجسته می دانستند.اردیبهشت با فتحه الف در پارسی دری می باشد.اردیبهشت از واژه اوستایی اشاوهیشتا                    (ASHVAHISHTA) نماینده اشویی است ایرانیان باستان در این جشن لباس سفید که نشان پاکی می باشد به تن می کردند و در آدریانها به خواندن اردیبهشت یشت (قسمتی از اوستا) و به نیایش اهورامزدا می پرداختند.

 دیگر جشنهای ماه اردیبهشت در ادامه مطلب:

ادامه نوشته

جشن فروردینگان

جشن فروردینگان

برای دیدن جشنهای ماه فروردین به ادامه مطلب برو:

ادامه نوشته

جشن های زرتشت

جشنهای زرتشتیان انواع و اقسامی دارد ،هر روز در دین زرتشت نامی دارد که باتقارن آن نام روز و نام ماهها آنروز را جشن می گیرند،که آنها عبارتند از:

۱ـفروردینگان

۲ـاردیبهشتگان

۳ـخردادگان

۴ـتیرگان

۵ـامردادگان

۶ـشهریورگان

۷ـمهرگان

۸ـآبانگان

۹ـآذرگان

۱۰ـدیگان

۱۱ـبهمنگان

۱۲ـاسفندگان

 

جشنهای دیگری هم دارند که بعض آنها به این شرح است:

۱ـجشن عید نوروز

۲ـجشن سده

۳ـشب یلدا(چله)

۴ـچهار شنبه سوری

کلا جشنهای زیادی در دین زرشت وجود دارد که تا جایی که شد با توضیح آنها را آوردیم.

که توضیح این جشنها می آید....

حجاب در دین زرتشت

با سلام ببخشید که قبل از بیان جشنها مطلب میارم ولی مهم است!!!!!!

مسأله حجاب یک امری است که ایرانیان فکر می کنند دین مبین اسلام آنرا به ایران آورد؟درست است که در اسلام به حجاب امر زیاد شده است و یکی از راههای حفظ زن و باعث وقار زنان است ولی در دین زرتشت هم در مورد این مقوله مطالبی آمده است که به نکاتی از آن در دین زرتشت می پردازیم:

نخستین مردمی که به سرزمین ایران آمدند، آریایی ها بودند. آنان به دو گروه عمده«مادها»(پارس ها) تقسیم می شدند.
با اتحاد مادها، دولت «ماد» تشکیل شد. پس از مدتی پارس ها توانستند دولت ماد را از بین ببرند و سلسله های هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان را بنیانگذاری کنند. پژوهش ها نشان می دهد که زنان ایران زمین از زمان مادها که نخستین ساکنان این دیار بودند، دارای حجاب کاملی، شامل پیراهن بلند چین دار، شلوار تا مچ پا و چادر و شنلی بلند بر روی لباس ها بوده اند.
این حجاب در دوران سلسله های مختلف پارس ها نیز معمول بوده است. بنابراین، در زمان بعثت زرتشت و قبل و بعد از آن، زنان ایرانی از حجابی کامل برخوردار بوده اند. برابر متون تاریخی، در همه آن زمان ها پوشاندان موی سر و داشتن لباس بلند و شلوار و چادر رایج بوده است. و زنان هر چند با آزادی در محیط بیرون خانه رفت و آمد می کردند و همپای مردان به کار می پرداختند، ولی این امور با حجاب کامل و پرهیز شدید از اختلاطهای فساد انگیز همراه بوده است.
جایگاه فرهنگی پوشش در میان زنان نجیب ایران زمین به گونه ای است که در دوران سلطه کامل شاهان، هنگامی که خشایار شاه به ملکه«وشی» دستور داد که بدون پوشش به بزم بیاید تا حاضران، زیبایی اندام او را بنگرند، وی امتناع نمود و از انجام فرمان پادشاه سر باز زد و به خاطر این سرپیچی، به حکم دادوران، عنوان«ملکه ایران» را از دست داد.
از زمان ساسانیان- که پس از نبوت زرتشت است- افزون بر چادر، پوشش صورت نیز در میان زنان اشراف معمول شد. به گفته ویل دورانت پس از داریوش، زنان طبقات بالای اجتماع، جرأت نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمد و رفت کنند. زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی حتی پدر و برادرشان را بینند.
 در نقش هایی که از ایران باستان بر جای مانده است، هیچ صورت زنی دیده نمی شود و نامی از ایشان نیامده است. تجلیات پوشش در میان زنان ایران چنان چشم گیر است که برخی از اندیشمندان و تمدن نگاران، ایران را منبع اصلی ترویج حجاب در جهان معرفی کرده اند.
 از آن جا که مرکز بعثت«اشو زرتشت» ایران بوده است و آن حضرت در زمینه اصل حجاب و پوشش زنان در جامعه خویش کمبودی نمی دیده است، با تأیید حدود و کیفیت حجاب رایج آن دوران، کوشید تا با پندهای، خود ریشه های درونی حجاب را تعمیق و مستحکم نموده، عامل درون را ضامن اجرا و پشتوانه استمرار و استواری حجاب معمول قرار دهد.
به پندو اندرزهای«اشو زرتشت» بنگرید تا تلاش وی برای تعالی و آموزش مبانی حجاب و بیان لزوم توأم نمودن حجاب ظاهری با عفت باطنی، روشن تر شود؛ او می فرماید:
ای نو عروسان و دامادان!.... با غیرت، در پی زندگانی پاک منشی بر آیید.... ای مردان و زنان! راه راست را در یابید و پیروی کنید. هیچ گاه گرد دروغ و خوشی های زودگذری که تباه کننده زندگی است، نگردید، زیرا لذتی که با بدنامی و گناه همراه باشد، همچون زهر کشنده ای است که با شیرینی در آمیخته و همانند خودش دوزخی است. با این گونه کارها، زندگانی گیتی خود را تباه مسازید. پاداش رهروان نیکی، به کسی می رسد که هوا، خودخواهی و آرزوهای باطل را از خود دور ساخته، بر نفس خویش چیره گردد و کوتاهی و غفلت در این راه، پایانش جز ناله و افسوس نخواهد بود. فریب خوردگانی که دست به کردار زشت زنند، گرفتار بدبختی و نیستی خواهند شد و سرانجامشان خروش و فریاد و ناله است.
گفتنی است که در دین زرتشت، لباس یا کیفیت خاصی برای حجاب زنان واجب نشده است؛ بلکه لباس رایج آن زمان که شامل لباس بلند، شلوار و سرپوش- یعنی چادر بر روی آن- بوده است، مورد تقریر و تنفیذ قرار گرفته است. هر چند که استفاده از سیدره و کشتی- لباس مذهبی ویژه زرتشتیان- توصیه شده است. البته بر هر مرد و زن واجب است که هنگام انجام مراسم عبادی و نیایش، سر خود را بپوشاند. بنا به گفته موبد«رستم شهرزادی» پوشش زنان باید به گونه ای باشد که هیچ یک از موهای سر زن از سرپوش بیرون نباشد. در خرده اوستا، به طور صریح چنین آمده است: «نامی زت واجیم، همگی سر واپوشیم و همگی نماز و کریم بدادار هورمزد؛ یعنی همگان نامی ز تو بر گوییم و همگان سر خود را می پوشیم و آن گاه به درگاه دادار اهورمزدا نماز می کنیم.»
براساس آموزه های دینی، یک زرتشتی مومن، باید از نگاه ناپاک به زنان دوری جوید و حتی از به کارگیری چنین مردانی خودداری کند. در اندرز«آذربادماراسپند» موبد موبدان آمده است:«مرد بد چشم را به معاونت خود قبول مکن.»

کشک پره  شاه و فرح

نکته:

آنچه در اینجا قابل ذکر است اینکه موبدان زرتشتیان که شاه پهلوی را سوشیانت {منجی}هم می دانستند و در آخر هم پوچی آن معلوم شد!خدای را شکر.

سؤال:آیا همسر و اطرافیان شاه آن حجابی را که مد نظر زرتشت بوده را رعایت کردند یا آنرا قانون شکنی آنها بدانیم؟اطراف شاه را نگاه کنید و اطراف فره را آیا این با غیرت ایرانی می سازد؟ نمونه آن را در عکس بالا ببینید.

اگه عکسهای دیگشون هم می خوای برو به ادامه مطلب.

ادامه نوشته

پاسخ يزدگرد سوم به نامه عمر بن الخطاب

از: شاهنشاه, شاه پارس و غيره , شاه خيلي از كشورها, شاه اريايي ها و غيراريايي ها , شاه پارس ها, وخيلي ديگر از نژادها و نيز تازيان , شاهنشاه پارس, يزدگرد سوم ساسانيبه به: عمر بن الخطاب, خليفه تازي بنام اهورا مزدا, افريننده جان و خرد. تو درنامه ات نوشته اي ميخواهي ما را بسوي خداوندت الله اكبر هدايت كني, بدون دانستن اين حقيقت كه ما كه هستيم و ما چه چيز را پرستش مينماييم ! شگفت انگيز است كه تو در جايگاه خليفه تازيان تكيه زده اي ! با اينكه خردت به مانند يك ولگرد پست تازي است, ولگردي در بيابان تازيان و مانند يك مرد قبيله اي باديه نشين ! مردك ! تو به من پيشنهاد ميكني كه يك ايزد يگانه و يكتا را پرستش نمايم بدون اينكه بداني هزاران سال است كه پارس ها ايزد يكتا را پرستش نموده و پنج نوبت در روز او را عبادت مينمايند ! سالهاست كه در اين سرزمين فرهنگ و هنر, راه عادي زندگي بوده است . زمانيكه ما سنت ميهمان نوازي و كردارهاي نيك را در گيتي پايه گذاري نموده و پرچم " پندار نيك , گفتار نيك, كردار نيك" را برافراشتيم, تو , نياكانت بيابان گردي مي كرديد, سوسمار ميخورديد زيرا كه چيز ديگري براي تغذيه خود نداشتيد و دختران بيگناه خود را زنده بگور مي نموديد . مردم تازي هيچگونه ارزشي براي افريدگان خداوند قائل نيستند ! شما فرزندان خدا را گردن ميزنيد حتي اسيران جنگي را, به زنان تجاوز ميكنيد, دختران خود را زنده بگور مي نماييد, به كاروانها يورش مي بريد, قتل عام مي كنيد , زنان مردم را دزديده و اموال انها را به يغما مي بريد ! قلب شما از سنگ ساخته شده, ما تمام اين اعمال اهريمني را كه شما مرتكب مي شويد محكوم مي كنيم . چگونه شما مي توانيد به ما راه خدايي را تعليم داده در حاليكه اين گونه اعمال را مرتكب مي شويد؟ تو به من مي گويي پرستش اتش را متوقف كنم ! ما ما پارسها عشق افريدگار و نيروي او را در روشني افتاب و گرماي اتش مشاهده مي نماييم روشني و گرماي افتاب و اتش , ما را قادر مي سازد تا نور حقيقت را مشاهده نموده و قلبهايمان را به افريدگار وبه يكديگر شعله ور نماييم. به ما كمك ميكند تا به يكديگر مهرورزيم, ما را روشن نموده و قادر مي سازد تا شعله مزدا را در قلبهايمان زنده نگاهداريم. خداوندگار ما اهورا مزداست و عجيب است كه شما مردم نيز, او را تازه كشف كرده و او را بنام الله اكبر نامگذاري نموديد ! اما ما مثل شما نيستيم, ما با شما در يك رده نيستيم . ما به نوع بشر كمك مي كنيم, ما عشق را درميان بشريت مي گسترانيم, ما نيكي را در زمين مي گسترانيم, هزاران سال است كه ما در حال گسترش فرهنگ خود بوده اما در راستاي احترام به فرهنگ هاي ديگر گيتي,در حاليكه شما بنام الله سرزمين هاي ديگر را مورد تاخت و تاز قرار مي دهيد ! شما مردم را قتل عام مي كنيد , قحط و قلا مياوريد, ترس وفقر براي ديگران, شما بنام الله اهريمن مي افرينيد . چه كسي مسئول اين همه بدبختي است ؟ ايا اين الله است كه به شما فرمان ميدهد تا بكشيد غارت نماييد و تخريب كنيد؟ ايا اين شما رهروان الله هستيد كه بنام او اين اعمال را انجام ميدهيد؟ يا هر دو؟ شما از گرماي بيابان ها و سرزمين هاي سوخته بي حاصل وبدون منابع برخاسته ,شما مي خواهيد از طريق لشگر كشي و زور شمشيرهايتان به مردم درس عشق به خدا دهيد, شما وحشيان بياباني هستيد, در حاليكه مي خواهيد به مردم شهرنشين مانند ما كه هزاران سال است در شهرها زندگي مي كنند, درس عشق به خدا بدهيد ! ما هزاران سال فرهنگ در پشت سرداريم, كه براستي يك ابزار نيرومند مي باشد ! به ما بگوييد ؟ با تمام لشگر كشي هايتان , توحش كشتار و قحط و قلا بنام الله اكبر, شما به اين ارتش اسلام چه اموخته ايد؟ شما چه چيز به مسلمانان اموخته ايد كه بران ابرام مي ورزيد تا انرا به ديگر ملل غير مسلمان نيز بياموزيد؟ شما چه فرهنگي از اين الله خود اموخته ايد, كه حالا مي خواهيد به زور انرا به ديگران تعليم دهيد؟افسوس, اه افسوس ...... كه امروز ارتش هاي پارسي اهورا از ارتش هاي الله پرست شما شكست خورده اند . ا كنون . مردم ما ميبايد همان خدا را پرستش نمايند, همان پنج نوبت در روز را, اما با زور شمشير كه او را الله صدا كنند و او را به عربي عبادت نمايند, زيرا كه الله شما تنها عربي مي فهمد ! پيشنهاد مي نمايم , تو و دار و دسته راهزنت بساط خود را جمع نموده و به بيابان هاي خود به جايي كه در ان زندگي مي كرديد برگرديد . انها را به جايي برگردان كه دران عادت به سوختن در گرماي افتاب را دارند, زندگاني قبيله اي , خوردن سوسمار و نوشيدن شير شتر . من اجازه نخواهم داد كه تو دار ودسته راهزنت را در سرزمين هاي حاصلخيز, شهرهاي متمدن و ملت شكوهمند ما ازاد گذاري . اين " جانوران قسي القلب" را , براي قتل عام مردم ما , دزديدن زنان و فرزندان ما, تجاوز به زنان ما و فرستادن دخترانمان به مكه بعنوان اسير, ازاد مگذار ! به انها اجازه نده تا بنام الله اكبر مرتكب اينگونه اعمال شوند, به رفتار جنايتكارانه خود پايان ده. اريايي ها بخشنده , گرم ميهمان نواز, و مردمي نجيب بوده و هر جايي كه رفته اند, انها بذر دوستي خود را گسترانده اند , عشق , خرد و حقيقت. بنا براين , انها نبايد تو و مردمت را براي رفتار جنايتكارانه و راهزني مجازات نمايند. من از تو درخواست مي كنم كه با الله اكبر خودت در بيابانهايت بمان و به شهرهاي متمدن ما نزديك مشو, زيرا كه اعتقادات تو خيلي" مهيب و رفتارت " بسيار وحشيانه " مي باشد.

 

نکته:

همانطور که می بینید این نامه ها که رد و بدل شده بین یزد گرد سوم و عمر بن خطاب است،اگر یکم فکرتون را بکار بگیرید متوجه می شوید که عمر بن خطاب کسی است که شیعیان او را اصلا به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر قبول ندارند و او را فرد غاصبی می دانند،و اینکه زرتشتیان می آیند و به شیعیان توهین می کنند و دین شیعه را زیر سؤال می برند چیزی سرشان نمی شود چون عمر را اهل سنت و وهابیان قبول دارند و شیعیان آنها را قبول ندارند((درست که کار خوبی کرد و دین مبین اسلام و دین کامل را به ایران آورد))ولی دشمن ستیزی شما با شیعیان نباید باشد بلکه باید با اهل سنت و وهابیون باشد،پس فکرش کنید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  

دو گوهر همزاد : سپَنتامَينو و اَنگرَه مَينو

"اين دو پديده ي همزادي كه در آغاز آفرينش به صورت دو نيروي متضاد در انديشه و گفتار و كردار ظهور نمودند يك نيكي است و ديگري بدي . انسان دانا از ميان اين دو ، نيكي را بر گزيند ولي شخص نادان چنين نخواهد كرد ." (گاتها 30 بند 3) اشوزرتشت در فلسفه ي پيام خود به دو گوهر همزاد ولي متضاد اشاره دارد كه در نظم هستي نقش دارند . اثر اين دو گوهر ، نيرويي است كه در كوچكترين ذره ها به صورت مثبت و منفي در پروتون و الكترون وجود دارد و در همه جاي هستي حتي كهكشان به گونه ي كشش و رانش و يا دو نيروي ناهمگون اثر مي گذارد . بنا به تعاليم آيين مزديسنا، در انديشه ي هر كس از هنگام تولد دو نيروي متضاد بوجود مي آيد كه پايه و اساس آفرينش انديشه ي انسان بر آن ها قرار گرفته . اين دو نيرو ، خوبي و بدي يا سپَنتامَينو و اَنگرَه مَينو هستند . اين دو گوهر يا پديده در انديشه اند و ناسازگاري و وارونگي ، راستي و ناراستي ، پديدآرندگي و تباهكاري ، افزايندگي و كاهندگي ، روشني و تيرگي ، دوستداري و دشمني ، هستي و نيستي ، سامان و بي سامان ، دل آزردگي و دلگرمي ، در اين جهان و در انديشه ي آدمي به نام دو گوهر يا دو مينوي كه نخستين سپَنتامَينو يعني روشن روان و ديگري اَنگرَه مَينو يعني تيره روان شناسانده شده است . اين دو نيز با روان با هم ، همزاد و توامان و برادر دوقلو هستند . در اين ميان اگر قدرت سپَنتامَينو در انديشه ي انسان فزوني يا بد انسان را به سوي خوشبختي و كاميابي و اگر انديشه ، راه اَنگرَه مَينو را در پيش بگيرد ، بعكس آدمي به سوي ناراحتي و بدبختي خواهد رفت و بنا به عقيده ي ما در هر دو جهان ناكام خواهد شد . اين نگاه اشتباهاً به دوگانه پرستي تعبير شده است در حاليكه دو گانه پرستي يعني پرستش دو خداي متضاد . مثل خداي توانايي و خداي ناتواني ، خداي دارايي و خداي بي نوايي ، خداي تندرستي و خداي بيماري و ... . اعتقاد درست بر اين است كه اهورامزدا همه ي جهان را از جمله انسان را آفريده و به انسان قدرت انديشه داده و اين انديشه مي تواند دو راه را در زندگي برگزيند . راه خوبي يا سپَنتامَينو و راه بدي يا اَنگرَه مَينو . اهورا مزدا خداي خوبي و اهريمن خداي بدي نيستند . زيرا هيچ گاه براي اهريمن نماز و نيايشي انجام نمي شود . و پيوسته شكستش آرزو مي شود . اهورامزدا خالق انديشه ي انسانهاست و سپَنتامَينو و اَنگرَه مَينو (اهريمن) زاييده ي انديشه و کردار انسانها هستند .

نامه عمر به يزد گرد سوم ساساني

آنچه براي آگاهي هم وطننان ارجمند ايراني در ذيل مي آيد متن ترجمه نامه عمر خليفه دوم به يزدگرد سوم ساساني و پاسخ يزدگرد به عمر مي باشد. نسخه اصلي اين نامه ها در موزه لندن نگهداري مي شود. زمان نگاشته شدن اين نامه ها مربوط مي شود به پس از جنگ قادسيه و پيش از جنگ نهاوند كه حدوداً چهار ماه به طول انجاميد . از عمر بن الخطاب خليفه مسلمين به يزدگرد سوم شاهنشاه پارس يزدگرد ! من اينده خوبي براي تو و ملتت نمي بينم مگر اينكه پيشنهاد مرا قبول كرده و بيعت نمايي. زماني سرزمين تو بر نيمي از جهان شناخته شده حكومت مي كرد ليكن اكنون چگونه افول كرده است؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شكست خورده و ملت تو محكوم به فناست . من راهي براي نجاتت به تو پيشنهاد مي كنم . شروغ كن به عبادت خداي يگانه , يك خداي واحد , تنها خدايي كه خالق همه چيز در جهان است. ما پيغام او را براي تو و جهان مياوريم, او كه خداي حقيقي است . اتش پرستي را متوقف كن , به ملتت فرمان ده اتش پرستي را كه كذب مي باشد متوقف كنند, به ما بپيوندند براي پيوستن به حقيقتالله خداي حقيقي را بپرستيد, خالق جهان را . الله را پرستش نماييد و اسلام را بعنوان راه رستگاري خود قبول كنيد . اكنون به راههاي شرك و پرستش كذب پايان داده و اسلام بياوريد تا بتوانيد الله اكبر را بعنوان ناجي خود قبول كنيد . با اجراي اين , تو تنها راه بقاي خود و صلح براي پارسيان را پيدا خواهي نمود . اگر تو بداني چه چيزي براي پارسيان بهتر است, تو اين راه را انتخاب خواهي كرد. بيعت تنها راه مي باشد. " الله اكبر " عمربن الخطاب

آتش در زرتشت

پيروان آيين زرتشت که خود را مزديسني يعني پرستندگان مزدا (خداوند) نيز مي گويند در نيايش هاي خود با تن و رواني پاک ، رو به سوي " روشنايي" ، خداوند را سپاس گفته و نيايش مي کنند . زرتشتيان به گاه نيايش ، زندگي سرشار از آسايش و بهروزي را براي نيک انديشانِ روزگار ، آرزو مي کنند و آتش را در کنار سه عنصر ديگر آب و خاک و هوا گرامي مي دارند و از آتشکده ها به نشانه ي مهر و پاکي در محل زندگي خود ، پاسداري مي کنند . آنان از روشنايي آتش ، همانند نورهاي ديگر ، به عنوان پرستش سو (قبله) به هنگام نيايش بهره مي گيرند. آتش بزرگترين پاک کننده است و در عين حال نوراني ترين عنصر است و آن را سمبل اهورا مزدا ميدانند . ايرانيان از سال ها پيش ، آتش را به عنوان نماد موجوديت خود يا به عبارتي پرچمي براي هويت ملي خود در نظر داشتند و به آن افتخار مي کردند . زيرا آتش از بين برنده ناپاکي ها و روشن کننده ي تاريکي هاست . گرما و انرژي آتش ، چرخ هاي صنعت و پيشرفت را به چرخش مي آورد . آتش دروني انسان است که انديشه او را به خرد بي پايان اهورايي پيوند مي زند . بنابراين زرتشتيان به پيروي از نياکان خود همچنان آتش را گرامي داشته ، از روشنايي آن به عنوان قبله به هنگام نيايش بهره مي گيرند . اگر زرتشتيان رو به سوي نور دارند و آن را پرستش سو مي دانند ، براي نزديک شدن به اهورامزدا ، پروردگار و آفريننده کل است که خود سرچشمه ي همه نورها(شيدان شيد) است . به جا آوردن مراسم در برابر نور خدا به انسان حرارت زندگي و جوش و خروش و اراده و پايداري مي بخشد و دل دينداران و مشتاقان ، با برخورد به امواجش ، سبک و شاد و خرم مي گردد و پرتو آن به نسبت ايمان و اخلاص ستايندگان بر دل ايشان مي تابد و انوار تسلي و اميدواري ، کانون دل آنها را روشن مي گرداند . دلبستگي و اعتقاد و احترام خاص ايرانيان به آتش موجب شده که برخي به غلط چنين بپندارند که آتش نزد ايشان جنبه الوهيت دارد و لذا ايرانيان را آتش پرست بيانگارند . فردوسي در اين باره مي گويد: بدانگاه بد آتش خوبرنگ چو مر تازيان را مهراب سنگ مپندار کآتش پرستان بدند پرستنده ي پاک يزدان بدند برخي از اقوام سامي نيز آتش را مقدس مي شمرده اند . به روايت تورات در کوه تور ، "نور خدا" به صورت آتشي بر موسي تجلي کرد و "يهوه" يا خداي موسي ، با زبانه ي آتش با موسي سخن گفت . آتش بر ابراهيم خليل گلستان شد . موسي را خاله اش ، در کودکي ، در تنور مخفي کرد و چونن ندانسته تنور را آتش کردند ، ديدند موسي در تنور نشسته است و آتش گرد او مي گردد بي هيچ زيان و گزند . "درود و ستايش به تو ، اي آتش اهورامزدا ، مي ستايم اين روشني پاک و درخشان را اينک که به ما آشکاري ، توان و نيرويمان بخش تا بهترين انديشه و گفتار و کردار را داشته باشيم . ياريمان ده که با بدي و زشتي و دروغ پيکار کنيم . روان را پالوده گردان از بدي و راه بي فرجام تا شايسته ي پرستش اهورامزداي بزرگ باشيم ." با تشکر از نشریه زرتشت

زندگی نامه زرتشت

درين نوشته بگونه اي کوتاه آورده مي شود که زرتشت از چه و چگونه ساخته شد و براي چه پا بدين دنيا گذاشت و دليل مبارزه اش چيست. از انروز که اهريمن بد نهاد به جنگ با هرمزد آغاز کرد ، شش هزار سال گذشته بود و درين مدت، اهرمن دوبار با (آفات و ديوان و تاريکي و بيماري و درد و نياز و خشم و دروغ) به جهان هورمزد کمين زده و آب و خاک و گياه و حيوان و مردم را آزار کرده بود. در سه هزار سال سوم، هورمزد براي رهايي ازين آفت ها ، زرتشت را به اين گيتي فرستاد و دين و آيينهاي خود را به او سپرد تا مردمان را به سوي نيکي راهبري کند و جهان را به راستي و پاکي و آباداني از شر و بديِ اهريمن آزاد گرداند تا پيروزي هورمزد به انجام برسد. در پايان آن سه هزار سال، (رستاخيز) خواهد شد و بدي و زشتي و ناپاکي از ميان بر خواهد خاست و دست اهريمن تا ابد از دامان آفريدگان اهورامزدا کوتاه خواهد شد و جهان، پاک و فرِ نخستين را باز خواهد يافت. بنابر گفتارهاي زرتشتي ، براي زادن زرتشت سه چيز از جهان بالا بهم پيوست: نخست، فره ي زرتشت که فروغ و شکوه ايزدي بود، دوم روان بود و سوم، تن. اينک بهترست به تشريح هريک ازين سه عنصر و چگونگي همگون شدن انها براي زايش اشو زرتشت پرداخته شود تا خواننده اي که بتازگي به کاوش در دين زرتشت علاقمند شده است بداند که خوشحالي و شگفتي زرتشتيان از زايش اشو زرتشت از چه روست. فره ي زرتشت فره ي زرتشت را اهورا مزدا از «روشنايي بيکران» که در «سپهر ششم» بود بنا کرد و از آنجا به خورشيد و از آنجا به ماه و از انجا به سپهر ستارگان که در زير سپهر ماه بود، فرود آورد. از «سپهر ستارگان» ، فره ي زرتشت به آتشگاه خاندان «فِراهيم روان زُيش» فرود آمد. از آن پس ، آتشگاه فراهيم بدون نيازمندي به چوب و هيمه ، پيوسته و با فروغ بسيار مي سوخت. فراهيم نياي زرتشت شد و فره ي زرتشت از اتشگاه خانه در وجود زن فراهيم که فرزندي را آبستن بود داخل شد. پس از چندي زن فراهيم دختري بدنيا اورد که نامش را «دغدوا» يا «دغدو» گذاردند. دغدوا همچون ديگر کودکان رشد ميکرد و چون فره ي ايزدي را در وجود خود داشت چون چراغ ميدرخشيد و نور مي پراکند. از ديگر سو، اهريمنان که از زادن زرتشت بيم داشتند ، وسيله انگيختند تا فراهيم و ديگر مردمان گمان کنند که دغدوا ازينرو انچنان ميدرخشد که با جادوگران راه دارد. پس فراهيم فريب خورد و دغدوا را از خانه و قبيله ي خويش راند. دغدوا در مسير آوارگي خود به قبيله ي «سپيتمان» رسيد و در خانه ي سرور قبيله فرود آمد. پس از چندي دغدو با «پوروشَسپ»، فرزند رئيس قبيله ازدواج کرد. بدين گونه بود که فره ي زرتشت از خاندان فراهيم به خاندان سپيتمان و پوروشسپ، پدر زرتشت رسيد. روان زرتشت روان زرتشت را هورمزد بگونه ي «ايزدان بهشتي» آفريد. پيش از آنکه زرتشت به جهان زيرين بيايد، روان وي در جهان بالا ميزيست. چون زمان زادن زردشت رسيد «بهمن» و «ارديبهشت» از ايزدان مينوي و ياوران هورمزد، ساقه ي بلند و زيبايي از گياه «هَوم» را از سپهر ششم که جايگاه روشنايي بيکران است، برگرفتند و بزمين فرود آمدند و آنرا بر سر درختي که دو مرغ برآن آشيانه داشتند فرود آوردند. «مار»ي به آشيانه راه يافت و چوجه ي مرغان را فرو برد. آنگاه ساقه ي هوم، مار را کشت و مرغکان را رهايي بخشيد. آنگاه روزي پوروشسپ که تازه دغدوا را بزني گرفته بود درپي گله به چراگاه رفت . در راه ، بهمن و ارديبهشت بر او آشکار شدند و او را بسوي درختي که ساقه ي هوم برآن بود رهبري کردند. پوروشسپ بياري اين دو مهين-فرشته، ساقه ي مقدس را بدست آورد و آنرا بخانه برد و بزن خويش سپرد تا آنرا نگاه دارد. تن زرتشت گوهرِ تن اشو زرتشت از «آب و گياه» بدست «خورداد» و «امرداد» ، دو ايزد ديگر از ياوران هورمزد ساخته شد. خورداد، «ايزد آبها» ست و امرداد ، «ايزد گياهان». پس خورداد و مرداد در آسمان، ابر انگيختند و باران فرواني بر زمين باريد. چارپايان و مردمان شاد شدند و گياهان، تازه و خرم گرديدند. مايه ي تن زرتشت، که خورداد و امرداد در باران نشانده بودندش، با قطرات باران بزمين رسيد و در دل گياه جاي گرفت. آنگاه پوروشسپ براهنمايي خورداد و امرداد، شش گاو پرمايه برداشت و به چراگاه برد. گاوان از گياهاني که مايه ي تن زرتشت در آنها بود خوردند. بزودي پستانهاي گاوان پرشير شد و مايه ي تن زرتشت به شير انها آميخت. پوروشسپ گاوان را بخانه برد و به دغدو سپردشان تا انها را بدوشد. آنگاه زن و شوي اش ، ساقه ي گياه مقدس هوم را که بياري بهمن و ارديبهشت بدست آورده بودند ، نرم کردند و در شير آميختند و از آن خوردند. بدين گونه؛ روان زرتشت و مايه ي تن وي در وجود دغدوا با فره ي زرتشت گرد آمد و پس از چندي زرتشت براي راهبري دين و آيين هورمزد در ششم فروردينگان از مادرش دغدوا در کنار درياي چي چست اروميه زاده شد.